| تاریخ ارسال: 1402/3/14 |
چهارمین همایش بین المللی صلح و حل منازعه برگزار شد
چهارمین همایش بین المللی صلح و حل منازعه در روزهای ۸ و ۹ خرداد ۱۴۰۲ در دانشکده مطالعات جهان برگزار شد.
در مراسم افتتاحیه این همایش، ابتدا معاون علمی دانشکده مطالعات جهان، دکتر روحالله حسینی، از طرف رئیس دانشکده ضمن خیر مقدم به همه استادان، پژوهشگران، دانشجویان و مهمانان که از چهار قاره مختلف در همایش شرکت کردهاند گفت: برگزاری این همایش به خاطر وجود اندک امیدی است که در گوشه و کنار جهان برای برقراری صلح وجود دارد. وی سپس ابراز امیدواری کرد که صلح در جهان حفظ شود.
دکتر حسینی دلیل دیگر برگزاری همایش را تسلی آلام ناشی از جنگها و آشوبهای جهان امروزی بیان کرد و افزود: نه این همایش و نه همایشهای علمی دیگر در جهان مانع بروز جنگها نشدهاند. جنگها همیشه وجود دارند و ادامه خواهند داشت و همایشهایی از این دست یادآور زمختی جنگ برای طبیعت بوده و برای دنیا دستاورد دیگری ندارند. او از قول لئو تولستوی خالق رمان سترگ جنگ و صلح گفت: جنگها برنده ندارند. سپس به کلام حافظ شیرازی اشاره کرد که میگوید جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. وی در آخر برای دبیر همایش دکتر علیخانی و همکاران دیگر روزی به یاد ماندنی و پر از صلح و خاطره آرزو کرد.
سپس دکتر محمدجواد ظریف، عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان و وزیر سابق امور خارجه، با موضوع «امنیتی سازی در دوران گذار؛ تهدیدی برای صلح جهانی» به زبان انگلیسی سخنرانی کرد.
وی سخنان خود را با این مقدمه آغاز کرد که تلاش کنشگران سنتی و نوظهور بین المللی برای حفظ تسلط یا دستیابی به موقعیتی بهتر، موجب به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی میشود. «امنیتیسازی» به معنای کشاندن یک کشور به معرکه جنگ و منازعه است؛ بهگونه ای که پیامدهایش متوجه خود آن کشور باشد. در این مجال، ارتباط تنگاتنگ این موضوع با پارادایم «حذف» و «دشمنتراشی» مورد بحث قرار خواهدگرفت. دکتر ظریف تصریح کرد در دوره گذار کنونی، تلاش برای کسب جایگاه برتر در نظام بینالمللی جای جنگ و منازعه میان قدرتهای بزرگ در دوره گذار پیشین را گرفتهاست. کنشگران بینالمللی متناسب با ظرفیت خود (آمریکا در مقوله امنیت، اروپا در حوزه هنجارسازی، چین در بستر تجارت، صنعت و نوآوری، روسیه در حوزه انرژی، و ...) در صدد ارتقای جایگاه خود هستند.
وی ادامه داد آمریکا در پی توهم پیروزی در جنگ سرد، برای شکلدادن به جهان تکقطبیِ آمریکایی در دوران پساجنگ سرد تلاش میکرد، و بهرهگیری از مزیت قطعی در حوزه نظامی با حملات به عراق، سودان، سومالی، لیبی، یوگسلاوی، کوزوو و ... در دوره رؤسای جمهور از هر دو حزب نشانه اجماع نسبی نخبگان این کشور بر جنگافروزی برای برساختن نظم نوین جهانی تحت سلطه نظامی آمریکا بود. اما ناکارآمدی یکجانبهگرایی نظامی آمریکا در جنگ بر ضد ترور و حمله دوم به عراق آشکار شد و در اواسط دهه ۱۳۸۰ شمسی، آمریکا ناگزیر از اصلاح مسیر بهسوی «امنیتیسازی» و تشدید جنگهای اقتصادی در قالب تحریم شد.
به نظر ظریف کنش «امنیتیسازی» و «تهدیداِنگاری» از آغاز توسط رژیم صهیونیستی بهعنوان روش حکمرانی داخلی و کنش جهانی، ابتدا در قالب هولوکاست و یهودستیزی بر ضد اروپاییان، فلسطینیان و عربها و بعدها برای جمهوری اسلامی ایران بهکار گرفته شدهاست. همچنین در بحران هستهای ایران و بحران اوکراین، این کنش مورد استفاده آمریکا بودهاست. به گفته دکتر ظریف در کنشگری آمریکا در قالب راهبردهای نظامیگری یکجانبه، امنیتیسازی و جنگ اقتصادی، «نیاز به دشمن» ابزار سلطه و حکمرانی جهانی است. «پارادایم دشمنی» بدون مبنای درست، همه مشکلات را در «دشمن» خلاصه میکند. راهبرد برخورد با مشکلات، حذف «دشمن» از همه روندها و توجیه خطاهای «دوستان» است. نیاز به «دشمن» چنان ضروری است که در صورت لزوم «دشمن» باید برسازی شود. اسرائیل برای حفظ انسجام داخلی و توجیه بینالمللیِ اقداماتِ تجاوزکارانهاش، نیازمند جایگزینکردن «دشمن قدیمی» (اتحاد عربی) با «دشمن جدید» (ایران) بود. از اینرو، با ادعای دستیابی قریبالوقوع ایران به سلاح هستهای، اقدام به «امنیتیسازی» ایران در داخل و سطح بینالمللی کرد. آمریکا نیز بهجای دشمن از دسترفته «امپراتوری اهریمنی»، در جهت برسازی «دشمن جدید» در قالب «برخورد تمدنها»، «جنگ بر ضد ترور» و «محور شرارت» تلاش کرد.
کنش بینالمللی در نگرش نظامی-امنیتی آمریکا و اسرائیل، بهصورت «حاصل جمع صفر» طراحی و اجرا میشود که در دنیای جهانیشده کنونی، نتیجهاش «حاصل جمع منفی» یا باخت همه کنشگران است. بهرغم اصلاح مسیر آمریکا از درگیری در جنگ به «امنیتیسازی»، نگرش حاکم بر کنشگری جهانی آمریکا بهسوی بازی با «حاصل جمع صفر» و تلاش برای کشاندن رقبا به این نوع بازی است.
سخنران افتتاحیه چهارمین همایش بین المللی صلح و حل منازعه گفتوگو، اصلاح ادراکی و درک متقابل جهانی را مهمترین راه مقابله با امنیتیسازی دانست و گفت: به دلیل ماهیت «امنیتیسازی» و با جهانیشدن ارتباطات و اطلاعات، این روش نیازمند اقناع مخاطب داخلی و جهانی برای اجماع بر ضد یک کشور است. از اینرو، «کنشگر هدف» با هوشمندی میتواند از افتادن در دام «امنیتیسازان» جلوگیری کرده و با ادراک صحیح شرایط جدید جهانی و تشخیص کنش «امنیتی» در برابر «امنیتیسازی» یا «تهدیداِنگاری» و خودداری از بازی در این زمین، مانع از شکلگیری اجماع امنیتی داخلی و جهانی شود.
همچنین پروفسور ریچارد فالک، استاد بازنشسته دانشگاه پرینستون امریکا و رئیس هیات امنای سازمان ناظر حقوق بشر اروپا با موضوع «جستجو برای صلح جهانی در لحظه حساس تاریخی» به صورت مجازی سخنرانی کرد. وی ضمن تشکر از برگزارکنندگان کنفرانس اظهار کرد ایراد سخنرانی حضوری و ارتباط مستقیم با مخاطبین میتوانست یادآورد خاطرات شیرین حضور سه سال قبل در ایران باشد.
وی از همراهی وزیر خارجه برجسته سابق ایران، محمدجواد ظریف، در جلسه افتتاحیه اظهار خرسندی نمود. دکتر ظریف در طی هشت سال عضویت کابینه دولت روحانی مبتکر چندین اقدام صلحآمیز بود که متأسفانه پایبندی به آن صورت نگرفت و این، نشاندهنده کوتاهی چند کشور منطقه و آمریکا برای همکاری در زمینه توافقنامههای حل منازعه منطقهای است. وی افزود باعث خرسندی و البته شگفتی است که دکتر ظریف سخاوتمندانه درباره نوشته او در مخالفت با جنگ ویتنام، به اظهارنظر پرداخته است. وی همچنین تأکید کرد که سرسختانه حامی موضع دکتر ظریف درباره نقش بنیادین «گفتمان و تعامل» در هرگونه تلاش صلحآمیز بوده و از ایده هوشمندانه «پارادایم امنیتیسازی» ایشان در برملاسازی جنگطلبی کشورهایی چون آمریکا و اسرائیل ازطریق تبدیل ماهیت دشمنان سیاسی _که بهدنبال تحقق اهداف ملی معقول خود هستند_ به دشمنان بنیادگرا _بهمثابه «تهدید امنیتی» بهگونهای که توجیهکننده واکنشهای نظامی دفاعی باشد_ حمایت میکند.
پروفسور فالک افزود سخنان او سخنان یک شهروند جامعه پر از معضلات آمریکایی و عضوی نگران از جامعه بشریت است. وی گفت ما در زمانهای از چالشهای بیسابقه پیشروی حافظان امنیت منطقهای و جهانی بهسر میبریم که در آن بیشتر فعالان صلح گرفتار چاله ناهمگنی تاریخی و به تعبیر او «رئالیسم کهنه» هستند. این شیوه نگریستن به صلح و حل منازعه از لنز برد/باخت به بازی قدرت مینگرد و بهدنبال دستآوردهای استراتژیک منافع ملی خود بهقیمت نابودی دیگران است. رئالیسم کهنه و مندرس حامی گزینههایی در سیاست ملی است که انحصاراً برآمده از رویکرد و دیدگاه منافع ملی و ترجیحات استراتژیک هستند. نگاه این رویکرد به دیپلماسی برآمده از «جزء» است و نه «کل». چالشهای پیشروی بشریت چه در زمینه سلامت، رفاه اقتصادی، ثبات زیستبوم، پیشگیری از جنگ، و امنیت غذا و انرژی را با چنین رویکرد حقبهجانب و جزءنگری نمیتوان بهدرستی وجهه همت قرار داد. پیششرط نیل به برونرفتهای پایدار، توسعه و کاربست تفکر کلنگر و به تعبیر او «رئالیسم نو» است.
وی همچنین اشاره کرد مادام که ما انسانها بهمثابه یک گونه زیستی یاد نگیریم که چطور بهنحو دیگری روی زمین همزیستی داشته باشیم، بشریت فعلی آینده مبهمی خواهد داشت. مصائب پیشرو هرروز به شکلی رخ مینمایند و تنها بخشی از شواهد آن به شناخت بشر در میآید. جنگ هستهای، گرمایش جهان، نابودی زیستبومهای طبیعی، کارکردهای خطرناک هوش مصنوعی، رباتیک و مهندسی ژنتیک تنها بخشی از این مصائب هراسانگیز هستند.
دکتر فالک اشاره کرد که این مسائل تهدیدآفرین حداقل در سه جنبه بیسابقه هستند: اول اینکه ابعاد تهدیدآفرینی آنها جهانی است و نه منطقهای یا محلی؛ دوم، حتی ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورها و افراد هم نمیتوانند با اتکاء به توان خود یا متحدین خود از عواقب مرگبار و حتمی این خطرات بگریزند مگراینکه اقدامی جمعی علیه آنها اتخاذ شود؛ عجیب و البته طعنهآمیز است که میلیاردرها پول خود را صرف یافتن مکانی امن در آنسوی کهکشان یا حفر سرپناه در عمق زمین و در نقاط دورافتاده میکنند و به ذخیره مواد غذایی در این پناهگاهها مشغولند؛ و سوم، چالشها چندان جدید نیستند اما بهنحوی روی هم انباشت میشوند که تأثیر آنها تشدید شده و این، ضرورت رسیدگی جمعی به موضوع را بیشتر میکند. آنچه مسلم است، چنانچه «رئالیسم جدید» قرار باشد از چندپارگی جهان به دولتها، تمدنها و مذاهب متفرقه جلوگیری کند، نیازمند منبع بیپایانی از عزم و اراده خیر دیپلماتهاست که در همکاری با طرحهای همکاری کلان منشأ اثر باشند و مکانیسمها و مسیرهای حلالمسائلی گسترده در اختیارشان باشد.
پروفسور فالک افزود وی اعتقاد دارد که پیششرط تسهیل گذار به رئالیسم جدید، راهاندازی یا خلق اراده جمعی قوی برای بقاء بشر بهمثابه یک گونه زیستی است. او گفت ما میدانیم که تلاشهای بشری جزئی و پراکنده از این دست تحت عنوان اراده جمعی در جریان است، مثل گروههایی از افرادی که علیه مهاجمین متحد میشوند یا خلاف جریان رود شنا میکنند، یا دولت-ملتهایی که از حریم سرزمینی یا تمدنی یا مذهبی خود دفاع کرده و سعی میکنند سنن، هویت و تمدن یا سبک زندگی خود را حفظ کنند. اما چیزی که نمیدانیم پاسخ این است که آیا خلأ انسانیت میتواند اینبار بدون تحریک «دشمن» بیرونی و بلکه برای منافع عموم الزامی جهت تجمیع ارادهها برای اقدام جمعی ایجاد کند یا خیر. ممکن است ما علیه یک تمدن بیگانه از سیارهای دوردست که حقیقتاً برای فتح جهان ما تهدیدی ایجاد کرده، اقدامی جمعی با عزمی راسخ داشته باشیم. شرایط اینچنینی که داستانهای علمی تخیلی برای ما ترسیم میکنند چندان ملاک نیستند چراکه هم غیرمحتمل هستند و هم مؤید این فرضیه که اقدام جمعی همراه با وارستگی تنها زمانی میسر میشود که «دیگری» در قالب یک دشمن رخ بنماید.
وی تصریح کرد که شواهد مبنیبر فرض گرفتن یک اراده جمعی بشری برای بقاء بهقدر کافی اقناعکننده نیستند و چند شاهد برای این مدعا ارائه کرد:
(۱) چند کشور مختلف بعد از سال ۱۹۴۵ بهجای معدومسازی سلاح هستهای تمام تلاش خود را به کار گرفتند و تسلیحاتی برای به حداکثر رساندن قدرت تخریبی خود ایجاد کردند و حتی یک نظام الیگارشی هستهای ساختند که کنترل هژمونیک بر سر دسترسی و استفاده از این سلاح کشتار جمعی ترتیب میدهد و مبتنیبر تبادل تهدیدات کشتار جمعی مابین دول دارای این سلاح است تا بدینترتیب دارندگان این سلاح از سایر دولتها متمایز شوند. همانطور که اشاره شد، تهدید کشورها به حمله اتمی «بهرهبرداری»ای شبیه یک باجگیری در ابعاد گسترده است، بهخصوص وقتی برای مقاصدی غیر از دفاع از خود صورت میگیرد.
(۲) جهان کار زیادی برای انطباق اقدامات خود با چالشها و خطرات در ابعاد جهانی نکرده است. در دوره همهگیری کرونا باوجود درخواستهای انساندوستانه چهرههای مذهبی و دبیرکل سازمان ملل برای لغو تحریمهای غیرقانونی تا پایان همهگیری، رهبران سیاسی در رأس دولتهای تحریمکننده از این کار امتناع کردند. این نشان میدهد که قبضه رئالیستهای قدیم بر ساختار سیاسی باوجود الزامات اخلاقی همهگیری تداوم دارد. این رویکرد تقلیلگرایانه جزءنگر در نابرابریهای اقتصادی هم مشهود بود، بهطوریکه گروههای فقیر و آسیبپذیر دسترسی بهمراتب کمتری به واکسن داشتند تا اغنیاء و گروههای برخوردار. بهعلاوه، چند دولت بیشرمانه الزامات پزشکی دسترسی به واکسن را تابع سیاستهای دولتها و شائبههای دستهبندی کشورهای خودی و غیرخودی قرار دادند.
(۳) همین وضعیت دررابطهبا تغییرات آبوهوایی نیز حاکم بود، زمانیکه متخصصین آبوهواشناسی به اجماعی کلی درباره خطرات حتمی جهانی در صورت کاهش نیافتن قابلتوجه تولید گازهای گلخانهای رسیدند. این نگرانی متخصصین کمتر موردتوجه قرار گرفته و به همین دلیل، منجربه تغییرات لازم در سطح عملی نشد. دررابطهبا دیگر چالشها، رئالیسم قدیم منافع ملی را بر منافع بشری و جهانی تقدم میبخشد ولذا، اقدامات دولتها بهطور «واقعنگرانه»ای به اقدامات داوطلبانه تنزل یافتهاند، حالآنکه شرایط واقعی بر ضرورت التزام اجباری و الزام سختگیرانه دلالت دارند.
فالک افزود: «آرمان صلح در بستر رئالیسم جدید تاکنون چندان برای شاهدان آگاه امیدبخش نبوده است. اقدامات مثبت چندی از دل جامعه مدنی و در سطوح محلی صورت گرفته، اما در بخشهای بالادستی قدرت یعنی دولتها امتناع ناامیدکنندهای برای مقابله با چالش در قالب «دولت مسئول» یا به تعبیر من، توسعه «رئالیسم جدید» مشهود نبوده است».
وی اضافه کرد ما باید بهدنبال صلح در سطح میانه روابط بینالملل نیز باشیم، چیزی که خود «ژئوپلتیک» خواند. مهم است اذعان بداریم که کنشگران سیاسی خاصی برای پایبندی به قوانین بینالمللی یا احترام به سازمان ملل مؤاخذه نمیشوند، و این از ویژگیهای رئالیسم قدیم است که همچنان تداوم دارد. مصونیت «ابرقدرتها» در دهههای اخیر اشکال گوناگونی یافته. در سالهای ۱۹۴۵ و پایان جنگ جهانی دوم این موضوع در دیپلماسی صلح کاملاً مشهود بود و نمود آن در دادگاههای جنایات جنگی سران شکستخورده آلمان و ژاپن کاملاً هویدا بود؛ در این دادگاهها هرگز به جنایات طرف پیروز جنگ ازجمله جنایت استفاده از بمب اتم در شهرهای ژاپن رسیدگی نشد. منشور سازمان ملل نیز علاوهبر عضویت دائم، حق وتوی بیقیدوشرط به پنج کشور پیروز جنگ داده و این عملاً بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی محسوب میشود. عزم سیاسی غلبه بر استبداد ژئوپلتیک بین کشورهای اصلی درگیر جنگ جهانی مشهود نبود. یکی از اعضاء هیأت مکزیکی عازم به کنفرانس تأسیس سازمان ملل این نابرابری را اینگونه توصیف میکند: «ما سازمانی را تأسیس گذاردیم که موشها را مؤاخذه میکند اما ببرها مختارند آزادانه غرش کنند» و تا امروز همینطور هم بوده است.
او توضیح داد که این اذعان جهانی به نابرابری قدرت دولتها فراتر از مفهوم قضایی برابری مشهود در قانونگرایی و عدالتطلبی است. این نیروها در جنگ اوکراین مداخله میکنند، اما نه بهعنوان مداخله در جنگ تنبهتن بین روسیه و اوکراین، بلکه متأسفانه بهعنوان جنگ ژئوپلتیک بین آمریکا/ناتو و روسیه. لذا، تقلای روسیه برای بازتأسیس حوزه نفوذ در «خارج نزدیک» خود در پاسخ به رفتار متناقض آمریکا در گسترش سلطه تکقطبی بعد از جنگ سرد که برای ۲۵ سال یا بیشتر بیپاسخ مانده، بیشتر از حیث تأثیر آن بر صلح جهانی قابلیت مطالعه را دارد تا از بابت یک نبرد سرزمینی در خاک اوکراین. آمریکا با سرمایهگذاری بر توسعه برتری نظامی تمامعیار، شبکهای از صدها پایگاه خارجی، پایگاه نیروی دریایی در تمام اقیانوسها، نیروی هوایی برای کنترل فضا، معامله تسلیحاتی، و انجام عملیاتهای شبهنظامی مخفی بیشمار، جایگاه تنها مدافع امنیت جهانی را برای خود خریده و با یک شمشیر بران از آن حفاظت میکند. آمریکا در جنگ اوکراین بهدنبال شکست روسیه و اخطار به چین است تا بداند در صورت استفاده از زور برای الحاق تایوان به سرزمینهای خود، با چه پاسخی مواجه خواهد شد.
او اشاره کرد که نظام تکقطبی با چالشهای بیشمار خود دورنمایی از صلح ندارد، بلکه روابط ژئوپلتیک را هرچه بیشتر به محاق محدودیتهای از نوعی میبرد که احتمال جنگ جهانی سوم را در طول جنگ سرد کاهش میداد. درنتیجه، ژئوپلتیک چندجانبه اگرچه هنوز هم محصول همان رئالیسم قدیم محسوب میشود، اما بر نسخه تکقطبی ۳۰ سال گذشته ارجحیت دارد. مردم اوکراین بهای یک جنگ مطول یا نزاع فرسایشی را میپردازند چراکه کنشگران ژئوپلتیک مصرند ائتلافات خود برای دهههای پیشرو را پردازش کنند.
دکتر فالک بیانات خود را با ارجاع به مطالبه صلح در فضای بهشدت منازعهآمیز خاورمیانه خاتمه داد. او اذعان داشت که خاورمیانه منطقهای پیچیده در محورهای منازعه داخلی، بینمنطقهای و فرامنطقهای، و آبستن تهدیدات مختلف تسلیحاتی با امکان تسری به ابعاد دیگر آلام بشری است. ابتکارات اخیر چین خصوصاً در ارتباط با ایران نشان میدهد که کنشگران خارج از منطقه همانقدر که میتوانند به مداخله بپردازند، میتواند به صلح منطقه نیز کمک کنند. نمونه این تناقض دیپلماسی چین در عادیسازی روابط ایران-سعودی درمقابل مداخله ۲۰۰۳ آمریکا/انگلیس در اشغال عراق است. بهبیان دیگر، امکانات و فرصتهایی برای گونه ملایم ژئوپلتیک یا نسخهای از رئالیسم قدیم در حاشیه و مشروط به تعهدات خلاق و سازنده، وجود دارد.
در پایان این سخنان، دکتر فالک اظهار امیدواری کرد بیانات او سردرگمکننده نبوده باشند و افزود تلاش او پیشنهاد سه رویکرد کاملاً متفاوت به چیزی است که میتوان از آن در مطالبه صلح در این زمانه خطر و تردید بهره جست:
سخنران دیگر مراسم افتتاحیه دکتر سعیدرضا عاملی، استاد ارتباطات دانشگاه تهران، بود. وی در سخنرانی خود با عنوان «اندیشه، صلح، نفرت و موانع بنیادین صلح در جهان» ضمن خیر مقدم به حضار و تشکر خاص از دکتر علیخانی و همکاران وی برای مدیریت این همایش در این چهار دوره متوالی گفت: برگزاری اینگونه همایشها نیازمند تدبیر همهجانبه است.
وی با اشاره به سخنان ریچارد فالک که رویکرد روابط بینالملل به مسئله صلح و جنگ را مطرح کرده بود گفت: به عقیده من لزوما مسئله صلح و حل منازعه جنگهای بزرگ و کوچک نیست. به بیان وی، جنگ یکی از مصادیق مهم تهدیدکننده صلح است و بیشترین تلفات جانی، اقتصادی، روحی و روانی را بر جامعه میگذارد. در همایش بینالمللی صلح و حل منازعه نگاهی چند رشتهای و بین رشتهای به صلح و حل منازعه صورت میگیرد. واحد مطالعه در این همایش شرایط نامناسبی است که بین دو واحد انسانی به وجود میآید و فضای ناآرامی را مثلاً در روابط دوستی، روابط خانوادگی، بین قومی، و روابط بین فرهنگی به وجود میآورد. او تاکید کرد: چون من رشتهام ارتباطات است نگاه من در این بحث از منظر ارتباطات بینفرهنگی است.
به گفته دکتر عاملی، در ارتباطات بین فرهنگی، مطالعه خشونت، تضاد، و عدم قطعیت در ارتباطات بینفرهنگی مورد توجه است. در الگوریتم ارتباطات فرهنگی، هدف یافتن عوامل اختلال است. او در این باره افزود: به نظر می رسد حوزه ارتباطات فرهنگی یک ماهیت فناوری دارد؛ به آن معنا که می تواند موجود زندهای را که الگوریتم است و نیز اختلالاتی را که در الگوریتم انسان و روابط اجتماعی وجود دارد دریافت کند و بر مبنای یافتهها راهحلی برای حل منازعه ارائه دهد.
او تضاد را محصول یک اختلال تعریف کرد که بین دو گروه ارتباطی به وجود میآید. وی این اختلالات را به صورت عدم انطباق انگیزهها، شناختهای متفاوت، تفاوت در اهداف، نظام ارزشی متفاوت، رفتارهای غیرمنطبق، رفتارهای شخصی، قومی، ملی و گروهی، عدم قطعیت و ابهام برشمرد و اضافه کرد: در روزگار فعلی به دلیل متراکمشدن ارتباطات انسانی، حوزه عدم قطعیت جدیتر شده است و ما احساس ریسک بیشتری در روابط اجتماعی داریم و مطمئن نیستیم که آیا شرایط امن است و با چه کسی ارتباط داریم. در سطح راهبردی، عدم انطباق با این رویکردها و سیاستها موجب تضادهای اجتماعی میشود.
وی ضمن اشاره به این نکته که تضادهای بین فردی امری رایج و عمومیتیافته است، آن را دلیل افزایش درصد طلاق در روابط خانوادگی عنوان کرد و گفت: خانوادهها در این شرایط قادر به حل این تضادها و تزاحمها نیستند. سپس ادامه داد: تفاوتهای شخصیتی، تفاوت در تعلقات فرهنگی، قومی، دینی، اجتماعی، میزان سواد، نفرتها و دوستیها، منشا تضادهای بینفردی هستند که در واحد بزرگتر به تضاد بینفرهنگی تبدیل میشوند. مثلاً در بین اقوام تضادها در طول تاریخ منجر به جنگ شدهاند. در واقع انحصار ذهنی موجود، مانع پذیرش دیگران میشود. او آن را نوعی انکار دانست که در آن گوش نمیشنود و چشم نمیبیند و فقط زبان کار میکند.
این استاد ارتباطات دانشگاه تهران، غریبه را فردی تعریف کرد که وقتی وارد محیطی میشود احساس انزوا به او دست میدهد. امروزه به دلیل تنوع ارتباطات، مفهوم غریبه زیاد محسوس نیست، ولی نسل ما هنگامیکه حدود پنجاه سال پیش به دوردست سفر میکرد مفهوم غریب ماندن را تجربه کرده است. کسانی که به محیط جدید وارد میشوند حس غربت را تجربه میکنند. به هر حال آن جایی که وجه اشتراک کم رنگ میشود مسئله ارتباطات بین فرهنگی به صورت پررنگتری مطرح میشود. به بیان وی، بِک و همکارانش عدم قطعیت نسبت به امور حال و آینده را به عنوان دوران انتقال به دوره ریسک معرفی کردهاند. ریسک، ناشی از عدم قطعیت است و در این وضعیت انسان نمیداند که با چه شرایطی مواجه است.
دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، سپس به طرح مسئله پرداخت و مفاهیم بنیادین تضاد در شرایط نامناسب ارتباطات جهانی را در ۶ محور تشریح کرد. وی ضمن اشاره به واقعیت رویارویی با چالشهای بزرگ مرتبط با صلح و حل منازعه گفت: ما دائما خود را با سوالاتی مواجه میبینیم. اینکه که چرا همچنان درگیر جنگ و نزاع و خشونت هستیم. چرا با وجود افزایش علم و دانش، نزاع و دیگرهراسی در جهان همچنان صورت میگیرد. سپس تصریح کرد: تحت تاثیر طرز نگاه به دیگری، امنیتیسازی، دیگرهراسی، و انساناهریمنسازی به وجود میآید.
دکتر عاملی در مورد دلیل گسترش انسانهراسی و ناانسانسازی نسبت به جامعه گفت: امروزه دیگریهراسی مثل قرون وسطی است و نسبت به کشورهای مختلف آنقدر هراس ایجاد میکنند تا جنگ مفهوم هنجاری شود. چهار سال قبل هزینه تسلیحات جنگی و تجارت جنگ در جهان، هزار میلیارد دلار بود ولی امروز، دو تریلیون و ۲۴۰ میلیارد دلار است. هزینه خشونت و ابزارآلات آن به مراتب بیشتر از این عدد است. در جهان ۱.۸ میلیارد نفر در شرایط نامساعد غذایی و عدم امنیت غذایی به سر میبرند. چرا این مبالغی که میتواند صرف سلامت زندگی مردم شود برای توسعه جنگ و نفرت در جهان صرف میشود؟
وی در ادامه سخنان خود این سوال را مطرح کرد که آیا ماهیت و منطق جنگهای بزرگ با جنگهای کوچک نظیر نزاع خانوادگی یا قومی متفاوت است. و سپس در پاسخ توضیح داد: ما همچنان با شوکها و ابهامهای بزرگی در ارتباط با جنگ و صلح روبه رو هستیم و پاسخ دادن به آنها آسان نیست. در مورد عامل تضاد و توسعه خشونت از بعد نظری ساعتها می توان سخن گفت. و لازم است که مفهوم تضاد و چرایی ایجاد آن را مرور کنیم. بعضی گفتهاند جنگ در شرایط اوضاع نابسامان مالی مردم درمیگیرد. برخی توسعهیافتگی را منشا جنگ دانستهاند. و در واقع همه به نوعی درست هستند. او ضمن اشاره به تئوریهای چپ که اساسا تحولات فناوری را موجب اختلال در روابط اجتماعی میدانند گفت: جاهطلبی و استثناطلبی دلیل وجود افکار پلید و نیرنگهای منتهی به خشونت و جنگ است. به نظر میرسد در بحث تضادهای اجتماعی، جاهطلبی کلیدواژه اصلی است که بسیاری از تئوریها از دل آن بیرون میآیند. به عقیده وی، جاهطلبی منشاء خودبرتربینی ملت و استثناگرایی میشود. به طوریکه دیگران را به خاطر رنگ چهره، قومیت، ملیت، نوع دین و غیره کمارزش میپندارند. جاهطلبی، نوعی انحصارطلبی و منشاء آن را منافع شخصی، قومی و ملیتی است.
او سپس مشکل نگرش جامعه را مطرح و گفت: ذهنیت و جهانبینی جاهطلبی منشا بیرونی پیدا کرده و تبدیل به سلاح نظامی، هستهای، کشتار جمعی و بهطورکلی در نظر نگرفتن حق یک انسان میشود. نگرشها محمل شکلگیری تضاد و اختلاف هستند. وی اضافه کرد: در واقع اوضاع شناختی چه در تضادهای خودآگاه و چه در تضادهای ناخوداگاه مثل طرحوارهها و انگارههای ذهنی یا عناصری که فرد را در قومیتمداری مطلق قرار میدهند، منشاء جنگ هستند.
در ادامه، وی عوامل بنیادین تضادهای بزرگ اجتماعی را برشمرد و گفت: اولین عامل، ساختار اجتماعی نفرت است. او در توضیح این موضوع، به مدل ساختار اجتماعی نفرت اشاره کرد که با مطالعات اجتماعی در ۷ کشور طراحی شده است. او بنیان ساختار اجتماعی نفرت را تفکر نفرت معرفی کرد که مبتنی بر ایدئولوژی نفرت و سیاستهای نفرت است که تبدیل به رفتار و عمل اجتماعی نفرت میشود. فرد، دیگران را نه تنها دوست ندارد بلکه از آنها نفرت دارد و کشتار آنها را امری جایز تلقی میکند. اسلام هراسی، شیعه هراسی، ایران هراسی، انزوا هراسی، و در دورهای چین هراسی، و روس هراسی از این جملهاند و این هراسها عمدتا بر اساس تفکر آمریکایی استثناگرایی است. آنها خود را خوب و متمدن معرفی میکنند و نسبت به دیگران هراس به وجود میآورند. بنیان ساختار اجتماعی نفرت به عقیده عاملی یک امر سیاسی است ولی اجتماعی شده و تبدیل به یک فرهنگ عمومی میشود. بهطوریکه وقتی آمریکا بر سر ژاپنیها بمب میریزد قضاوت مردم این است که چرا فقط هیروشیما و ناکازاکی و چرا کل ژاپن را منفجر نکردید.
منبع دوم به بیان وی، شکلگیری سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی دوم است. او سازمان ملل را یک آرزوی نهادی قلمداد کرد که از دل جنگ جهانی دوم بیرون آمد تا صلح را در جهان مدیریت کند. به عقیده وی، این ساختار عملا نتوانست پاسخگو باشد و غیرمتعهدها شکل گرفتند چون این ساختار را قبول نداشتند. مدافعان اجرای منشور نیز با همین نگاه انتقادی به ساختار سازمان ملل مسیر را دنبال کردند.
او منبع سوم را فقدان فرهنگ گفتگوی سازنده و ضعف تفکر انتقادی در سطح جهان عنوان و تصریح کرد: تفکر انتقادی ناظر بر فهم دیگری است. بنیان تفکر انتقادی این است که میتواند در جایگاه دیگری بنشیند. تفکر انتقادی از بالا به پایین نیست. تفکر هژمونیک نیست. تفکری است که تلاش میکند برای درک پدیدهها هم سطح آنها شود. وی تاکید کرد: در صورت تقویت تفکر انتقادی در عرصه فرهنگی، رسانه نمیتواند هنجار غالب اجتماعی باشد. اگر امروزه رسانهها هنجار غالب تولید میکنند به خاطر ضعف تفکر انتقادی است.
نکته چهارم از نظر عاملی جهل و ناآگاهی از عصبیتهای هنجاری شدهی رسانهای است. او افزود: متاسفانه یا خوشبختانه به طور متوسط ۹۰ درصد مردان و ۸۲ درصد زنان جهان باسواد هستند. ولی همچنان ۷۳۰ میلیون نفر از جمعیت بزرگسال جهان سواد خواندن و نوشتن ندارد. به عقیده وی بیسوادی ناشی از هنجار رسانهای به مراتب بدتر از بیسوادی عدم توانایی خواندن و نوشتن است. او ضمن اشاره به کلام شهید مطهری گفت: بعضی توانایی خواندن و نوشتن ندارند ولی عمیق فکر میکنند. ما اغلب وقتی میخوانیم فکر نمیکنیم. و همان را دوباره بازتولید و بیان میکنیم. رسانه این قدرت غلبه را دارد که اجازه تفکر به انسان نمیدهد. وی جهل و ناآگاهی را خودآگاه و ناخودآگاه منبع این وضعیت ناآرام دانست و با ذکر آماری گفت: کسبوکار تجارت جنگ، خشونت و آسیبهای ناشی از جنگ در سطح جهانی نزدیک به ۱۶ تریلیون دلار است که شامل تسلیحات نظامی، تصادف و خشونت های بین فردی، هزینه های مرتبط با زندان و بازآموزشی، غذا و درمان و تامین پیامدهای فردی و درمانی است. در حالیکه تولید ناخالص ملی جهان حدود ۸۷ تریلیون دلار است.
او نکته آخر را وجود بستر آلوده ابزار جنگ و سلاحهای هستهای دانست و اضافه کرد: وجود ۱۳۰۸۰ کلاهک هستهای در سطح جهان بستری متزلزل برای صلح و آرامش در اقتصاد جهان و زمینه ای برای آغاز جنگ فراهم کرده است. آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین، هند، پاکستان، اسرائیل و کره شمالی صاحبان سلاح هستهای هستند که بر اساس محاسبات ریاضی اگر همه اینها منفجر شوند دمای کره زمین به منهای ۵۰ درجه میرسد.
دوری از اندیشه جاودانه صلح و آرامش یعنی پیوند با خدا به عقیده عاملی مهمترین عامل جنگ است. او افزود: بسیاری از بدبختیهای بشر، تخطی از قانون و فرمان خداوند است. دین در آغاز ظهور با قومیتگرایی عجین شد و قومیتگرایی به جای دینگرایی نشست که موجب مسائل و حتی جنگ هایی به دلیل تضادهای بین دینی شد که البته ریشه آن در قومیت گرایی و روحیات سلطه آمیز حاکمان بود. تعصبهای اجتماعی مانع از این است که جوهره دین دیده شود ولی به مرور زمان فهم حقیقت دین در حال بروز است.
او در جمعبندی گفت: بیرون آمدن از لاک سلطه تجدد و پساتجدد کلید اصلی احیای معارف صلح و آرامش است. اساسا تجدد سکولار بوده و نظام تجدد از دل پروتستانیسم شکل گرفته است. تجدد نه تنها نگرش ها را عوض کرد بلکه نهادهای مرتبط مثل نظامات سیاسی، آموزشی و اجتماعی را بوجود آورد که در بعضی از ابعاد مثبت ولی به جهت روحیه سکولار دچار خطاهای فاحش شد.
وی افزایش مطالبات اجتماعی برای کاهش جنگ، رها شدن از اسارت سکولاریزم، پیوند با دین ناب و عاری از عصبیتهای جاهلانه و قوممدارانه، و تقویت عقلانیت اجتماعی در این حوزه را منبع آرامش معرفی کرد و گفت: سیر تطور اجتماعی ادیان، مسیر را برای مرجعیت ادیان الهی در راستای تقویت صلح، آرامش، و فرهنگ سازگاری فراهم کرده است.
او از وجود جریانهای افراطی ابراز نگرانی کرد و تصریح کرد: همیشه در کنار برداشتها، خطا و اختلال فهم وجود دارد و این اختلالات در فضای اجتماعی در حوزه دین نیز وجود دارد. به بیان وی، آن جامعه متوسطی که در ذیل دین در حال ظهور است دو تئوری را در مقابل یکدیگر به وجود آورده است. یکی از آنها ادیان را منشا چالش بین تمدنها و دیگری دین را منشاء صلح و آرامش میداند. وی در پایان تاکید کرد: جوهره دین میتواند آرامش را به فضای انسانی بازگرداند که البته این مسیر نیازمند حکمت الهی و رهبر حکیمانه است که در روزگار ما رهبر حکیم انقلاب بدنبال راهگشائی های اساسی و بهره مندی از اندیشه مقاومت در مقابل زورگویی هستند.
پس از مراسم افتتاحیه ارائه های مقالات پذیرش شده طبق جدول زیر و طی دو روز انجام شد:
مراسم اختتامیه چهارمین همایش بینالمللی «صلح و حل منازعه» در عصر روز سه شنبه ۹ خرداد برگزار شد.
دکتر ژانگ یوان استاد دانشگاه مطالعات بین المللی شانگهای سخنرانی خود را با عنوان «دوره گذار و توسعه مطالعات امنیت بینالمللی در چین امروز» آغاز و خاطرنشان کردند که جهان، زمان و تاریخ ما به گونهای در حال تغییر است که قبلاً هرگز سابقه نداشتهاست و جامعه بینالمللی با خطرات و چالشهای متعددی مواجه است که بهندرت پیش از این دیده شدهاست. در مواجهه با تهدیدها و چالشهای امنیتی مشترک جهانی در قرن بیست و یکم، کشورها با تلاشهای خود در مبارزه با تهدیدات متحد شدهاند. بسیاری از این اقدامات جمعی سطح جدیدی از مدیریت مشترک امنیت جهانی را به نمایش گذاشتهاست. اگرچه، با وجود ایالات متحده آمریکا که مسیر رقابت تمام عیار قدرتهای بزرگ را در پیش گرفتهاست، مدیریت امنیت جهانی عمیقاً از همکاری به رویارویی تغییر کردهاست، و همچنان که شکاف در اعتماد، شکاف در توسعه، شکاف در حکومت و شکاف در صلح در سراسر جهان افزایش مییابد، موضوع صلح و توسعه را تضعیف میکند و جهان را به مرز تفرقه و تقابل میرساند.
همچنین ایشان اشاره کردند که محققان چینی در حوزه امنیت بینالملل عموماً معتقدند که در تحول جهانی کنونی، مسائلی مانند بازسازی اعتماد، فرار از معضلات امنیتی، تقویت همکاریهای امنیتی، ارتقای مدیریت امنیتی و ایجاد سیستم امنیتی باید در رأس دستور جلسات حکومتداری جهانی قرار گیرد.
دکتر یوان در اولین بخش از سخنانشان اظهار داشتند که اولین تمرکز دانشگاهیان چینی تبیین دلایل ظهور مسائل امنیتی جهانی است. شکست تاریخی در مدیریت امنیت جهانی دلایل چند وجهی دارد. فقدان امنیت و احساس ناامنی یکی از دلایل اصلی مشکل در حل مشکلات امنیتی است. با توجه به اینکه ایالات متحده آمریکا بهطور کامل استراتژی خود را به سمت رقابت قدرتهای بزرگ سوق دادهاست، جهان گرفتار تلاطم و اختلال است و ناامنی در سراسر جهان شدیدتر شدهاست. از نظر مسائل امنیتی نظامی جهانی، عموماً اعتقاد بر این است که احتمال وقوع جنگ هستهای بسیار کم است، اما با توجه به شکنندگی سیستم امنیتی جهانی، خطر جنگهای محلی با شدت بالا را نمیتوان رد کرد.
دکتر ژانگ در دومین بخش از سخنانشان این نکته را بیان کردند که دومین تمرکز محققان مطالعات امنیت بین المللی در چین، چگونگی بهبود سطح مدیریت امنیت جهانی است. وی برای مثال از مناقشه روسیه و اوکراین نام بردند که نمونهای بارز برای معضل کنونی امنیت جهانی است. محققان غربی استدلال میکنند که درگیری روسیه و اوکراین نتیجه تلاشهای استراتژیک رهبران روسیه برای حفظ رژیم داخلی و بازگرداندن هژمونی منطقهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. اینها همه به این دلیل امکانپذیر شد که روسیه از قدرت رو به زوال ایالات متحده آمریکا و اروپای رو به کهنسالی استفاده کرد. بنابراین، روسیه باید مسئولیت بحران یا درگیری روسیه و اوکراین را بر عهده بگیرد. دانشمندان چینی این دیدگاه ها را نقد میکنند. محققان چینی استدلال میکنند که تلاش آمریکا برای هژمونی جهانی و مقاومت روسیه دو روی یک سکه هستند. در نظر گرفتن روسیه بهعنوان یک تهدید امنیتی و مذاکره مکرر برای مقابله با این تهدید (روسیه) به موضوعی محوری در ساختار امنیتی اروپا پس از جنگ سرد تبدیل شد. بحران اوکراین در واقع نتیجه رقابت ژئوپلیتیکی پس از جنگ سرد است. این درگیری نشان میدهد که رقابت ژئوپلیتیکی به صحنه مرکزی سیاست بین المللی بازگشتهاست. همچنین درگیری طولانی روسیه و اوکراین مسائل امنیتی سنتی و غیرسنتی را تشدید کردهاست. و همینطور درگیری روسیه و اوکراین در این میان باعث تحولی جامع در مفاهیم، دستور کار و مکانیسم مدیریت امنیتی شدهاست.
دکتر ژانگ یوان تأکید کردند که در دنیای در حال دگرگونی، الگوی مدیریت امنیتی تغییر کردهاست. رویاروییهای میانقومی که بیتوجه به نظم امنیتی برقرار شدهاند، جایگزین همکاری امنیتی سازوکارهای فراملی شدهاند. البته با وجود اختلافات مختلف، نمیتوان انکار کرد که قدرتهای بزرگ توانستهاند سطح بالایی از هماهنگی، بهویژه همکاریهای امنیتی را در بستر شورای امنیت سازمان ملل حفظ کنند. در نتیجه، تشدید گسترده جنگ در سراسر جهان وجود نداشتهاست. با اینحال، از زمان شروع درگیری روسیه و اوکراین، شورای امنیت که قبلاً نماینده اجماع قدرتهای بزرگ بود، در حل این فاجعه به بنبست خورد. ایالات متحده آمریکا بیشتر درگیر ایجاد رویارویی بین متحدان یا بلوکهای مختلف، شناسایی دشمن با ارزشهایش و ایجاد بازی با حاصل جمع صفر است. محققان چینی استدلال میکنند که در هرجومرج، کشورها نمیتوانند نیات حال و آینده یکدیگر را تصدیق کنند، بنابراین ارتقاء مدیریت امنیت جهانی ضروری است.
همچنین دکتر یوان از نظر سازوکار امنیتی، ایجاد یک سازوکار امنیتی فراگیر و مشارکتی را ضروری دانستند، چون در غیر این صورت، ساختن دنیایی از عدالت و تساوی بینالمللی بادوام، صرفا سخنی پوچ خواهدبود و یک مکانیسم خوب امنیتی جهانی معاصر باید شامل ترتیبات امنیتی باشد که روسیه را نیز شامل میشود. از لحاظ مدیریت امنیتی، برای دستیابی به هدف نهایی امنیت همگانی و مشترک، کشورها و سازمانهای درگیر در امور امنیت بینالملل باید مدل مدیریت بحرانمحور موجود و منفعلتر را با الگوی مدیریتی فعالتر مبتنی بر منافع ملی جایگزین کنند. مکانیسمهای امنیتی بینالمللی بالغ میتوانند برای ارتقای حاکمیت امنیت فراملی نقش اساسی داشتهباشند. از نظر دستور کار امنیتی، مسائل امنیتی سنتی و مسائل امنیتی غیرسنتی باید بهصورت یکپارچه در نظر گرفتهشوند. بهویژه پس از درگیری روسیه و اوکراین، امنیت غذایی، امنیت انرژی، امنیت مالی، مسائل مربوط به پناهندگان و سایر مسائل امنیتی غیرسنتی بهطور فزایندهای به چالشی جدی تبدیل شدهاست که کشورهای سراسر جهان نمیتوانند از آن اجتناب کنند.
دکتر یوان در بخش سوم سخنانشان از دنیایی گفتند که پر از معضلات امنیتی است و اظهار داشتند که چگونگی بازسازی اعتماد امنیتی بین دولتها، سومین تمرکز دانشگاهیان چین است. محققان مطالعات امنیت بین المللی چین معتقدند که کلید حل یک معضل امنیتی در غلبه بر عدم قطعیت نهفتهاست. ایجاد جامعهای با آیندهای مشترک به غلبه بر معضل امنیتی کمک میکند. درک متقابل، برای درک نگرانیهای امنیتی مشروع هر کشور با احترام، از طریق ارتباطات استراتژیک میتواند پیامهای قابل اعتماد و روشنی را ارائه دهد. حتی اگر یک معضل امنیتی برای مدت زمان قابل توجهی اجتناب ناپذیر باشد، خطرات امنیتی را میتوان با ایجاد سازوکارها، مهار خصومت، تغییر نیات و ایجاد اعتماد کاهش داد. ایشان همچنین نقل قولی از شی جین پینگ، رئیس جمهور چین داشتند، در رابطه با سخن ایشان در خصوص پیشگامی امنیت جهانی که در ۲۱ آوریل ۲۰۲۲ در سخنرانی خود از طریق لینک ویدئویی در مراسم افتتاحیه مجمع سالانه آسیایی بوآئو ارائه کردند و تأکید کردند که بشریت یک جامعه امنیتی است که باید جدانشدنی باشد.
دکتر یوان تاکید کردند که پیشگامی امنیت جهانی مفهوم جدید امنیتی را غنیتر کرده و چارچوب تفسیری غنیتر و منظمتری برای مطالعات امنیتی بینالمللی ارائه کردهاست که منعکسکننده برابری و عدالت بینالمللی است. پیشگامی امنیت جهانی بر اهمیت حفظ چشم انداز امنیت مشترک، فراگیر، تعاونی و پایدار تاکید میکند. همینطور بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی همه کشورها؛ پایبندی به اهداف و اصول منشور ملل متحد؛ جدی گرفتن نگرانیهای امنیتی مشروع همه کشورها؛ حل مسالمتآمیز اختلافات و اختلافات بین کشورها از طریق گفتگو و مشورت؛ و حفظ امنیت در حوزه های سنتی و غیر سنتی.
دکتر یوان ادامه داد: ساختن جامعهای با آیندهای مشترک برای بشریت، پیشگامی توسعه جهانی، پیشگامی امنیت جهانی، و پیشگامی تمدن جهانی، این ایدهها برخاسته از خرد سنتی چینی و دیدگاه امنیتی چین از هماهنگی است. این پیشگامیهای جهانی نه تنها کالاهای عمومی جهانی و خرد جمعی ارائهشده توسط چین است، بلکه نشان دادن احساس مسئولیت چین بهعنوان یک قدرت بزرگ و یک نیروی حیاتی در پاسخ به بحرانها در دوره جدید است. پیشگامی امنیت جهانی پیشنهادشده توسط رئیس جمهور شی به این جهت اشاره میکند که بر اساس احترام به منافع مشروع امنیتی همه کشورها، آنها میتوانند بهطور مشترک یک مکانیسم مدیریت امنیتی را شکل دهند که فراگیر، بر پایه همکاری و مشترک باشد و یک سیستم مدیریت امنیت جهانی معتبر و کارآمد بسازد. ایشان خاطرنشان کردند که آیندهنگری، عقلانیت، بردباری و توانایی پویای مردم برای دستیابی به اهداف، همگی برای روند حرکت دست در دست بهسوی آن رفاه و دنیای امن بسیار مهم خواهدبود. این کنفرانس بین المللی را که دانشمندان برجسته در آن اشتیاق به صلح را مبادله می کنند، گواهی بر این دانستند که ما در مسیر درست حرکت میکنیم.
دکتر یوان در پایان از دعوت شدنِ خود و همکارانشان به کنفرانس تشکر کردند و اشتیاق خود را برای پیوستن مجدد به همکارانشان در دانشگاه تهران ابراز نمودند.
در ادامه مراسم، دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، در سخنرانی خود با عنوان «تحول در نظریههای حل منازعه منطقهای» به ابعاد تعاملات نظریه حل منازعه پرداخت و گفت: به نظر من به دلیل تغییر و تحول در ابعاد نظریههای حل منازعه کل نظریه هم دچار تغییر و تحول شده است و ابتدا باید به مفهوم منازعه و سپس مفهوم حل منازعه، نظم جهانی، معنا و مفهوم منطق کارگزاری، کنشگری و سازوکارهای حل منازعه پرداخت. وی سپس خاطر نشان کرد: برای نشان دادن تغییر مفهوم حل منازعه ابتدا باید تعاریف سنتی یا عقلانی را ارائه داد. یکی از آنها کشمکش یا منازعه بر سر مکان کمیاب، قدرت یا منابعی است که دو طرف منازعه بر سر آن رقابت دارند. بدین منظور در صدد خنثیسازی هدف طرف مقابل و آسیب به آن هستند. در این شرایط است که ناسازگاری بین اهداف دو یا چند بازیگر به وجود می آید و یک طرف سعی دارد به طرف مقابل آسیب رساند و از او پیشی بگیرد.
به بیان وی از این تعریف انتقاد شده و باعث تغییر مفهوم آن شده است، زیرا سایر متغیرهای مربوط به منازعه نظیر عوامل اقتصادی، امنیت انسانی، محیط زیست، موضوعات تاریخی یا بهطورکلی موضوعات نسبتا غیرمادی نظیر مذهب، هویت، باورها، جنسیت، قومیت، دانش ضمنی، رفتارها و رویهها در آن لحاظ نشده است.
به نظر او یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود تقلیل عقلانیت به عقل ابزاری است. درصورتیکه عقل ارتباطی از این دو مهمتر است. در منازعه بحث فهم و چگونگی نگرش به آن در نظریهها وجود دارد. با توجه به نقصی که در تعاریف سنتی وجود داشت تلاش میکنیم در تعریف مفهوم جدید دو یا سه عامل لحاظ شود.
وی با ذکر مقدمهای به بیان تعاریف منازعه و حل منازعه پرداخت و گفت: آنچه ما میپنداریم از آنچه درک میکنیم کمتر اهمیت دارد. اینکه دو طرف منازعه چه میفهمند مهمتر است. بنابراین در واقع منازعه نتیجه عدم توافق بین دو بازیگر بر اساس ناسازگاریهای ادراکی است. وجه دیگر هنجاریبودن منازعه است که بیشتر ذهنی و بیناذهنی است؛ مثل ارزشها و باورها که معمولا نتیجه نظامی ندارد. وی در تعریف دیگری گفت: دو کشور یا بازیگر بر سر موقعیتی رقابت دارند که در بحث روابط بینالمللی امروز مطرح است. در این میان تدابیری که اتخاذ میشود برای دفع تناقضات بنیادین است که بین دو طرف وجود دارد و سازگاری علمی تلقی میشود. بنابراین خود حل منازعه مستلزم این است که دو طرف وجود یکدیگر را بپذیرند و همزیستی مسالمتآمیز، عنصر ذاتی حل منازعه است.
این استاد دانشگاه افزود: گاهی به منظور پیشگیری از بحران دو طرف سعی میکنند منازعه بالفعل شود. در این صورت در اثر مدیریت دچار بحران نمیشود. او مورد آخر را اینگونه توصیف کرد که منازعه به مثابه ابزار و وسیلهای برای ارتقاء جایگاه، کسب پرستیژ، و قدرتافکنی کشورها در روابط نظام بینالملل است. یک موضوع قابل توجه دیگر به عقیده وی تغییر نظم جهانی است. با تغییر نظم جهانی همه اجزای نظام حتی مفاهیم تحت تاثیر آن قرار میگیرد، خواه بازیگران فراتر از دولت باشند خواه بازیگران را دولتها بدانیم.
دکتر دهقانی نظم را به سه نوع تقسیمبندی کرد و ادامه داد: این سه نوع شامل نظم قدرتمحور، منفعتمحور و هنجارمحور یا یک سری هنجارهای مشترک که باعث الگوهای رفتاری یا نظامی شده است می شود. به بیان وی اروپاییان ادعا دارند نظم قدرتمحور و منفعتمحور در ایران هنجارمحور هم هست. نظم لیبرال بینالمللی بر اساس هنجارهای لیبرالی است. سپس تصریح کرد: مفهوم منطقه و منطقهگرایی نیز دستخوش تغییر شده است. منطقه به طور سنتی بر اساس جغرافیا تعریف میشد. مثلا وقتی میگفتیم خاورمیانه یعنی تعدادی کشور که در یک منطقه جغرافیایی با هم مجاورت دارند. با تحولات اخیر این تعریف سنتی منسوخ شده است و ما شاهد منطقهگرایی نوین هستیم. یعنی کشورهایی که فکر میکنند یکی هستند.
وی تحول دیگر را در نظریه کنشگری و کارگزاری دانست و گفت: این بدان معناست که اراده برای انجام اعتبارافزایی، امنیتطلبی، قدرت افزایی و قدرتافکنی در اختیار کنشگران است. وقتی ما قدرت انکار و ادراک داشته باشیم یعنی کارگزاری وجود دارد. او افزود: امروزه کارگزاری در حل منازعه منطقهای در اختیار قدرتهای بزرگ نیست و قدرتهای منطقهای هم کارگزاری دارند. بسیاری از تحولات در خاورمیانه نشان میدهد کارگزاری آمریکا در خاورمیانه تنزل پیدا کرده است و چین نقش بیشتری ایفا میکند. تاثیرگذاری سختافزاری به نرمافزاری تبدیل شده و مفهوم کنشگری هم به تبع آن تغییر کرده است.
بنا به اظهارات دهقانی توان قدرتافکنی فراملی و فرازمینی از وجوه کنشگری هستند. سازوکارهای حل منازعه هم یکی از ابعاد دیگر تحول نظری در نظریههای حل منازعه است. چانهزنی، حکمیت، و میانجیگری از جمله سازوکارهای سنتی هستند. به عقیده وی نباید منازعه شکل گیرد تا حل شود. تحول حل منازعه بیشتر شامل این است که طرفهای مذاکره از طریق استدلال در فکر اقناع یکدیگر از طریق گفتگو باشند. در مذاکره اهداف از قبل مشخص است و میخواهیم نظر خود را تحمیل کنیم ولی در حل منازعه اگر استدلال طرف مقابل برتر بود و تقدم پیدا کرد نظر ما عوض می شود. بنا به تاکید وی دیپلماسی اقناعی بر اجبار تقدم دارد. او به دیپلماسی پنهان نیز اشاره کرد که امروزه در کشور ما در حال انجام است و از دیپلماسی آشکار کاربرد بیشتری دارد.
او ضمن اشاره به این موضوع که رشتههای روابط بینالملل و مطالعات منطقهای واردکننده مفاهیم از رشتههای دیگر هستند در مورد علل و عوامل تحول نظریههای حل منازعه گفت: علل به دو دسته نظری و عملی تقسیم می شوند. تحولات نظری شامل روابط بینالملل پساغربی، ملیگرایی نظری و روابط بینالملل جهانی است. از جمله تحولات نظری می توان به تحول در نظریات روابط بینالملل، منطقهگرایی، چرخش معناگرایی، گلچینگرایی در نظریهها، نظریههای میانبر، چرخش کرداری اشاره کرد که در حل منازعه خیلی مهم هستند. سپس افزود: آنها معتقدند روابط بینالملل همان کردارهای روزمره ماست و خیلی پیچیده نیست. حل منازعه هم یک عملکرد روتین بین انسانها است. تحولات عملی به بیان وی شامل تغییر و تحولات نظام بینالملل، ظهور نظم چندقطبی، خودمختاری و آزادی عمل مناطق بعد از فروپاشی شوروی است که استقلال عمل بیشتری پیدا کردند. او اضافه کرد: اگر نظام یکقطبی بود عملا با تغییر نظام بینالملل و چندقطبیشدن آزادی عمل بیشتری برای مناطق به وجود میآورد.
بنا به اظهارات دکتر دهقانی فیروزآبادی ظهور منازعات چندسببی فقط بین کشوری نیست بلکه درونکشوری هم هست. ظهور بازیگران نوظهور و نقشآفرینی بازیگران منطقهای به ویژه در جهان جنوب جزء تحولات در نظر گرفته میشوند، از جمله آزادی عمل مناطق و خودمختاری بازیگران منطقهای که در اثر تحولات نظام قدرت بینالملل به وجود آمده است. مثلا امروزه عربستان احساس خودمختاری استراتژیک میکند و به غیر از آمریکا میتواند با دیگر کشورها هم رابطه داشته باشد.
وی در توضیح مختصات نظریههای نوین حل منازعه گفت: نظریات، چندسطحی و چندعاملی شده و مبتنی بر همهجانبهنگری هستند. اهداف حل منازعه هم فقط امنیتی-نظامی نیستند بلکه اهداف سیاسی، اقتصادی و برای کسب پرستیژ است.
او در پایان تاکید کرد: در حل منازعه مهم آن است که دو طرف یکدیگر را بفهمند. اینکه میگویند روابط عمومی فردی قوی است یعنی عقل ارتباطی او بهتر است. روابط بینالملل همه ارتباط است. همانطور که در تعریف دیپلماسی آمده در روابط بینالملل مهم کسب اطلاعات و ایجاد ارتباط پس از عقل ارتباطی و عقل استدلالی است.
آخرین سخنران اختتامیه دبیر علمی همایش و دانشیار دانشگاه تهران، دکتر علیاکبر علیخانی در سخنرانی خود با عنوان «صلح نهادینه؛ دستاورد بیشتر، هزینه کمتر»، ابتدا از زحمات دستاندرکاران همایش در طول یک سال قدردانی و ابراز امیدواری کرد که این اقدامات بتواند اندکی در جهت تقویت گفتمان صلح و نگرشهای صلحجویانه موثر باشد.
او از منظر فلسفه سیاسی به طرح سوالی پرداخت که چگونه میتوان به صلح نهادینه رسید که در آن دستاورد بیشتر و هزینه کمتری پرداخت کنیم. وی مسئله بحث خود را اینطور بیان کرد که چه اصول و راهکارهایی میتوان ارائه داد که منافع، اهداف، خواستهها و گاهی خوی قدرتطلبی و جاهطلبی افراد برآورده شود به گونهای که بیشترین و بدترین هزینهها که همان خشونت است را جامعه پرداخت نکند و هزینهای نیز به دیگران تحمیل نشود.
وی در این باره تصریح کرد: این امر در سایه صلح نهادینه قابل جستجو است. سپس به پرسش اصلی خود اشاره کرد که چگونه میتوان با کمترین هزینه، بیشترین منافع را برای بیشترین افراد جامعه به دست آورد. او فروض مسئله را اینگونه بیان کرد: اول اینکه خشونت اغلب برای کسب و حفظ ثروت، قدرت، برتریطلبی و جاهطلبی صورت میگیرد و دوم اینکه هزینههای خشونت به حدی سنگین است که منافع را کاهش و خسران همگانی ایجاد میکند. سپس توضیح داد: این افراد قسمتی از منافع خود را باید صرف توجیه خشونت خود کنند. وی دو راهحل برای آن ارائه داد. اول توافق بر سر اصول مبنایی که به نفع همگان است و دوم نهادینهکردن صلح از طریق برخی سازوکارها.
به عقیده وی منشا خشونت تلاش برای رسیدن به منافع، اهداف و خواستهها است. اعم از اینکه اهداف مادی، غیرمادی، الهی، مقدس، بشردوستانه و دموکراسیخواهانه باشد. او در این مسیر افراد، سازمانها، گروهها، احزاب، نظامهای سیاسی و حکومتها را به سه دسته تقسیم کرد و گفت: اول آنهایی که به صراحت در پی قدرتطلبی، برتریجویی، ثروتطلبی، و پست و مقام هستند. آنها انواع فرصتهای مادی و غیرمادی را جستجو و در آخر یا به آن میرسند و یا برای رسیدن به آن خشونت میورزند. دست دوم آنهایی که با انگیزههای الهی، بشردوستانه و دموکراسیخواهانه به دنبال اهداف خود هستند. عمده نظریههای جنگ عادلانه در این راستا است که میگویند این جنگ مجاز است چون اهداف بشردوستانه دارد. دسته سوم آنهایی هستند که اهداف انسانی، الهی، بشردوستانه، حقوق بشر و دموکراسی را پوششی برای منافع شخصی و گروهی قرار میدهند. آنها به دنبال قدرت، ثروت، و پست و مقام و موقعیت، و در اصل در دسته اول هستند که در پوشش دسته دوم حرکت میکنند. به عقیده وی دسته دوم و سوم را نمیتوان از هم تفکیک کرد. نمیتوان تشخیص داد کسی که با انگیزههای الهی، اخلاقی و انسانی به دنبال منافع و خواسته هایی است واقعا درست میگوید یا از دسته سوم است که اینها را پوششی برای رسیدن به منافع شخصی قرار میدهد.
او اضافه کرد: اما در عرصه عملی و عینی ما با یک پدیده مواجه هستیم. هر سه دسته در عرصه عمل یک دسته هستند. همه خشونت میورزند. اگر هر سه دسته بتوانند از طریق یک سری سازوکارهای تعریفشده و مجاری شفاف قانونی اهداف و منافع خود را پیگیری کنند و در مقابل عملکرد خود پاسخگو باشند میتوان از خشونت جلوگیری کرد.
وی این نکته را مطرح کرد که اگر این مجاری شفاف قانونی وجود داشته باشند افراد از طریق آنها به دنبال قدرتطلبی، ثروتطلبی و جاهطلبی خواهند رفت و اگر وجود نداشته باشد افراد از پیگیری اهداف دست بر نداشته و از راههای غیرمشروع پیگیری میکنند. بنابراین از جانب برخی از افراد جلوگیری میشوند و خشونت رخ میدهد. او سپس به ذکر دلایل اقدانات خشونت باز برخی برای رسیده به اهداف و خواسته هایشان پرداخت و گفت: نخست ناتوانی آنها در کسب منافع جاهطلبانه از طریق گفتگو و مذاکره است. دوم ناتوانی آنها در رسیدن به اهداف از طریق سازوکارهای قانونی، رقابت ساده و شفاف است. سوم به دلیل تخصصگریزی است که نتیجه آن عوامزدگی، عوامگرایی و جهالت است. وی تاکید کرد: جهل و نادانی منشا خشونت است و نمونه آن داعش هستند. چهارم اختلالات روانی و شخصیتی رهبران است که برای نمونه هیتلر و صدام را می توان مثال زد.
دکتر علیخانی در مورد هزینههای خشونت گفت: خشونت بیشترین و بدترین هزینه را بر جوامع تحمیل میکند چون با جان انسانها سر و کار دارد. انسان را از فلسفه خلقت، رشد و فعالیت دور و خوی حیوانی و درندگی را در انسان زنده میکند. نفرت و بدبینی ایجاد و از همه بدتر افراد شرور را بر مردم و جامعه حاکم و دانشمندان و متفکران را از گردونه خارج میکند و اخلاق را به مسلخ می برد. وی در این باره تصریح کرد: خشونت به هر اندازه و به هر دلیل، با نظام خلقت و ادیان الهی در تضاد است. خشونت با هر هدفی منشا نابودی است. به بیان او حضرت علی علیه السلام اساس و مبنای خشونت را نامشروع میداند. حضرت علی علیه السلام به اصول اخلاقی و عدالت پایبند بود و خشونت را اساسا ضد اخلاقی و ظلم می دانست. او سپس تاکید کرد: خشونتورزی در راه حق و عدالت معنی ندارد و تناقض است، این که ظلم مرتکب شویم تا به عدالت برسیم خودش یک روند باطل است. گفته می شود خشونت آخرین راه برای حل یک مسئله یا کسب منافع بحق یا رسیدن به اهداف است، اینکه گاهی آخرین راه همان اول انتخاب می شود و گاهی به تمامیت ارضی، امنیت ملی و به مذهب گره میخورد سخنی ناپذیرفتنی است. او بر اساس قرآن و سنت گفت: ما همیشه با گفتگو میتوانیم راهی را بیابیم. خشونت یک خسران همگانی است. در خشونت همه میبازند چون هیچ پدیدهای به اندازه خشونت پیامدهای مخرب منفی درازمدت و گسترده ندارد. وقتی اتفاق افتاد همه جامعه چه به لحاظ عملی و چه ذهنی با آن درگیر میشوند.
علیخانی معتقد بود وقتی خشونت رخ می دهد بخش عمده جامعه به لحاظ ذهنی یا عملی در آن درگیر می شوند، او افراد درگیر خشونت را اینطور برشمرد: نخست خشونتورزان هستند. آنها کسانی هستند که در یک سلسله مراتب (از بالا به پایین) و یا یک منظومه (سیستمی) اعم از نظری و عملی مستقیم یا غیرمستقیم در خشونت نقش دارند. دسته دوم خشونتگیران هستند که به هر دلیلی مورد خشونت واقع میشوند. دسته سوم خشونتبینان یا شاهدان خشونت هستند. اینها عمده افراد جامعه هستند که از خشونت مطلع میشوند. چهارم خشونتستیزان هستند که به لحاظ نظری و عملی، روی یک طیف از کمترین تا بیشترین، مخالفت خود را با خشونت اعلام میکنند.
او این چهار دسته را بخش عمده نیروهای فعال جامعه عنوان کرد و گفت: در صورت وقوع خشونت همه آنها تحت تاثیر قرار میگیرند. سپس تاکید کرد: در بین این چهار دسته بیشترین آسیب را خشونتگیران تحمل می کنند، گروه بعدی که آسیب می بینند خشونتورزان هستند. چون دچار عذاب وجدان میشوند، اگر نشوند دست کم باید هزینههای گزافی برای توجیه خشونت خود بپردازند. از سوی دیگر دچار زوال مشروعیت و بدنامی می شوند و اینها همه هزینه خشونت است. خشونتبینان یا شاهدان خشونت نیز چون در معرض اخبار خشونت هستند دچار آسیب روحی میشوند حتی اگر مستقیم تاثیر نگیرند. بخش عمدهای از مردم که در معرض هستند شادابی و خلاقیت شان را از دست می دهند و فضای جامعه کدر میشود چون خوشبختی و شادی مردم در هم گره خورده است، وی ادامه داد: خشونت یک ضرر همگانی است. حتی افراد، سازمانها، نهادها و ارگانهایی برای دستیابی و حفظ منافع، حفظ پست و مقام که خشونت میورزند اگرچه ممکن است در کوتاهمدت به اهداف خود برسند ولی در بلندمدت خود و جامعه را دچار خسران می کنند. چون باید بخش عمدهای از دستاوردهای ناشی از خشونت را برای توجیه خشونت صرف کنند، بخش دیگری از دستاوردهای خود را به کسانی بدهند که در کنار آنها اوامرشان را اجرا می کنند. بخشی را به رسانهها و تحلیل گران بدهند بخشی دیگر را برای تهیه ابزار و امکانات صرف کنند. بنابراین شاید نیمی از دستاورد خود را در راه خشونت توجیه و إعمال خشونت از دست می دهند، اینها می توانستند از همان ابتدا بدون خشونت و بدنامی، به همین میزان منافع دست یابند. اگر بتوان در صلح و گفتگو به منافع کمتر دست یافت پس چرا باید جنگ کرد تا بخشی از منافع و دستاورد را صرف جنگ کرد.
علیخانی از سخنان خود اینطور نتیجهگیری کرد که «کمترین دستاوردی که در بدترین موقعیت با صلح به دست آید بیشتر است از بیشترین دستاوردی که در بهترین موقعیت در منازعه و پیروزی به دست میآید». به بیان دیگر، «کمترین دستاوردی که در فضای تفاهم با گفتگوی صلحآمیز به دست می آید بیشتر است از بیشترین دستاوردی که از طریق خشونت و پیروزی در جنگ به دست آید». او به صورت سادهتر گفت: «در هر شرایطی کمترین دستاورد صلح از بیشترین دستاورد منازعه بیشتر است».
وی تاکید کرد: هزینههای خشونت به قدری عمیق است که به هیچ پیروزی نمیارزد. هزینههای مالی، روحی، روانی، جانی، تخریب زیرساختها، آسیب کودکان و زنان، از بین رفتن اقتصاد و تورم را در بر دارد. سپس به نقل از امام علی علیهالسلام گفت: از صلحی که دشمن تو را بدان فراخواند روی متاب که رضای خدا در صلح است و صلح تو را به آسایش رساند و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.
او با این جمله سخنان خود را پایان داد: پیروزی در جنگ یک شکست واقعی و پیروزی بر جنگ یک پیروزی واقعی است.
چهارمین همایش بین المللی صلح و حل منازعه در روزهای ۸ و ۹ خرداد ۱۴۰۲ در دانشکده مطالعات جهان برگزار شد.
در مراسم افتتاحیه این همایش، ابتدا معاون علمی دانشکده مطالعات جهان، دکتر روحالله حسینی، از طرف رئیس دانشکده ضمن خیر مقدم به همه استادان، پژوهشگران، دانشجویان و مهمانان که از چهار قاره مختلف در همایش شرکت کردهاند گفت: برگزاری این همایش به خاطر وجود اندک امیدی است که در گوشه و کنار جهان برای برقراری صلح وجود دارد. وی سپس ابراز امیدواری کرد که صلح در جهان حفظ شود.
دکتر حسینی دلیل دیگر برگزاری همایش را تسلی آلام ناشی از جنگها و آشوبهای جهان امروزی بیان کرد و افزود: نه این همایش و نه همایشهای علمی دیگر در جهان مانع بروز جنگها نشدهاند. جنگها همیشه وجود دارند و ادامه خواهند داشت و همایشهایی از این دست یادآور زمختی جنگ برای طبیعت بوده و برای دنیا دستاورد دیگری ندارند. او از قول لئو تولستوی خالق رمان سترگ جنگ و صلح گفت: جنگها برنده ندارند. سپس به کلام حافظ شیرازی اشاره کرد که میگوید جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. وی در آخر برای دبیر همایش دکتر علیخانی و همکاران دیگر روزی به یاد ماندنی و پر از صلح و خاطره آرزو کرد.
سپس دکتر محمدجواد ظریف، عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان و وزیر سابق امور خارجه، با موضوع «امنیتی سازی در دوران گذار؛ تهدیدی برای صلح جهانی» به زبان انگلیسی سخنرانی کرد.
وی سخنان خود را با این مقدمه آغاز کرد که تلاش کنشگران سنتی و نوظهور بین المللی برای حفظ تسلط یا دستیابی به موقعیتی بهتر، موجب به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی میشود. «امنیتیسازی» به معنای کشاندن یک کشور به معرکه جنگ و منازعه است؛ بهگونه ای که پیامدهایش متوجه خود آن کشور باشد. در این مجال، ارتباط تنگاتنگ این موضوع با پارادایم «حذف» و «دشمنتراشی» مورد بحث قرار خواهدگرفت. دکتر ظریف تصریح کرد در دوره گذار کنونی، تلاش برای کسب جایگاه برتر در نظام بینالمللی جای جنگ و منازعه میان قدرتهای بزرگ در دوره گذار پیشین را گرفتهاست. کنشگران بینالمللی متناسب با ظرفیت خود (آمریکا در مقوله امنیت، اروپا در حوزه هنجارسازی، چین در بستر تجارت، صنعت و نوآوری، روسیه در حوزه انرژی، و ...) در صدد ارتقای جایگاه خود هستند.
وی ادامه داد آمریکا در پی توهم پیروزی در جنگ سرد، برای شکلدادن به جهان تکقطبیِ آمریکایی در دوران پساجنگ سرد تلاش میکرد، و بهرهگیری از مزیت قطعی در حوزه نظامی با حملات به عراق، سودان، سومالی، لیبی، یوگسلاوی، کوزوو و ... در دوره رؤسای جمهور از هر دو حزب نشانه اجماع نسبی نخبگان این کشور بر جنگافروزی برای برساختن نظم نوین جهانی تحت سلطه نظامی آمریکا بود. اما ناکارآمدی یکجانبهگرایی نظامی آمریکا در جنگ بر ضد ترور و حمله دوم به عراق آشکار شد و در اواسط دهه ۱۳۸۰ شمسی، آمریکا ناگزیر از اصلاح مسیر بهسوی «امنیتیسازی» و تشدید جنگهای اقتصادی در قالب تحریم شد.
به نظر ظریف کنش «امنیتیسازی» و «تهدیداِنگاری» از آغاز توسط رژیم صهیونیستی بهعنوان روش حکمرانی داخلی و کنش جهانی، ابتدا در قالب هولوکاست و یهودستیزی بر ضد اروپاییان، فلسطینیان و عربها و بعدها برای جمهوری اسلامی ایران بهکار گرفته شدهاست. همچنین در بحران هستهای ایران و بحران اوکراین، این کنش مورد استفاده آمریکا بودهاست. به گفته دکتر ظریف در کنشگری آمریکا در قالب راهبردهای نظامیگری یکجانبه، امنیتیسازی و جنگ اقتصادی، «نیاز به دشمن» ابزار سلطه و حکمرانی جهانی است. «پارادایم دشمنی» بدون مبنای درست، همه مشکلات را در «دشمن» خلاصه میکند. راهبرد برخورد با مشکلات، حذف «دشمن» از همه روندها و توجیه خطاهای «دوستان» است. نیاز به «دشمن» چنان ضروری است که در صورت لزوم «دشمن» باید برسازی شود. اسرائیل برای حفظ انسجام داخلی و توجیه بینالمللیِ اقداماتِ تجاوزکارانهاش، نیازمند جایگزینکردن «دشمن قدیمی» (اتحاد عربی) با «دشمن جدید» (ایران) بود. از اینرو، با ادعای دستیابی قریبالوقوع ایران به سلاح هستهای، اقدام به «امنیتیسازی» ایران در داخل و سطح بینالمللی کرد. آمریکا نیز بهجای دشمن از دسترفته «امپراتوری اهریمنی»، در جهت برسازی «دشمن جدید» در قالب «برخورد تمدنها»، «جنگ بر ضد ترور» و «محور شرارت» تلاش کرد.
کنش بینالمللی در نگرش نظامی-امنیتی آمریکا و اسرائیل، بهصورت «حاصل جمع صفر» طراحی و اجرا میشود که در دنیای جهانیشده کنونی، نتیجهاش «حاصل جمع منفی» یا باخت همه کنشگران است. بهرغم اصلاح مسیر آمریکا از درگیری در جنگ به «امنیتیسازی»، نگرش حاکم بر کنشگری جهانی آمریکا بهسوی بازی با «حاصل جمع صفر» و تلاش برای کشاندن رقبا به این نوع بازی است.
سخنران افتتاحیه چهارمین همایش بین المللی صلح و حل منازعه گفتوگو، اصلاح ادراکی و درک متقابل جهانی را مهمترین راه مقابله با امنیتیسازی دانست و گفت: به دلیل ماهیت «امنیتیسازی» و با جهانیشدن ارتباطات و اطلاعات، این روش نیازمند اقناع مخاطب داخلی و جهانی برای اجماع بر ضد یک کشور است. از اینرو، «کنشگر هدف» با هوشمندی میتواند از افتادن در دام «امنیتیسازان» جلوگیری کرده و با ادراک صحیح شرایط جدید جهانی و تشخیص کنش «امنیتی» در برابر «امنیتیسازی» یا «تهدیداِنگاری» و خودداری از بازی در این زمین، مانع از شکلگیری اجماع امنیتی داخلی و جهانی شود.
همچنین پروفسور ریچارد فالک، استاد بازنشسته دانشگاه پرینستون امریکا و رئیس هیات امنای سازمان ناظر حقوق بشر اروپا با موضوع «جستجو برای صلح جهانی در لحظه حساس تاریخی» به صورت مجازی سخنرانی کرد. وی ضمن تشکر از برگزارکنندگان کنفرانس اظهار کرد ایراد سخنرانی حضوری و ارتباط مستقیم با مخاطبین میتوانست یادآورد خاطرات شیرین حضور سه سال قبل در ایران باشد.
وی از همراهی وزیر خارجه برجسته سابق ایران، محمدجواد ظریف، در جلسه افتتاحیه اظهار خرسندی نمود. دکتر ظریف در طی هشت سال عضویت کابینه دولت روحانی مبتکر چندین اقدام صلحآمیز بود که متأسفانه پایبندی به آن صورت نگرفت و این، نشاندهنده کوتاهی چند کشور منطقه و آمریکا برای همکاری در زمینه توافقنامههای حل منازعه منطقهای است. وی افزود باعث خرسندی و البته شگفتی است که دکتر ظریف سخاوتمندانه درباره نوشته او در مخالفت با جنگ ویتنام، به اظهارنظر پرداخته است. وی همچنین تأکید کرد که سرسختانه حامی موضع دکتر ظریف درباره نقش بنیادین «گفتمان و تعامل» در هرگونه تلاش صلحآمیز بوده و از ایده هوشمندانه «پارادایم امنیتیسازی» ایشان در برملاسازی جنگطلبی کشورهایی چون آمریکا و اسرائیل ازطریق تبدیل ماهیت دشمنان سیاسی _که بهدنبال تحقق اهداف ملی معقول خود هستند_ به دشمنان بنیادگرا _بهمثابه «تهدید امنیتی» بهگونهای که توجیهکننده واکنشهای نظامی دفاعی باشد_ حمایت میکند.
پروفسور فالک افزود سخنان او سخنان یک شهروند جامعه پر از معضلات آمریکایی و عضوی نگران از جامعه بشریت است. وی گفت ما در زمانهای از چالشهای بیسابقه پیشروی حافظان امنیت منطقهای و جهانی بهسر میبریم که در آن بیشتر فعالان صلح گرفتار چاله ناهمگنی تاریخی و به تعبیر او «رئالیسم کهنه» هستند. این شیوه نگریستن به صلح و حل منازعه از لنز برد/باخت به بازی قدرت مینگرد و بهدنبال دستآوردهای استراتژیک منافع ملی خود بهقیمت نابودی دیگران است. رئالیسم کهنه و مندرس حامی گزینههایی در سیاست ملی است که انحصاراً برآمده از رویکرد و دیدگاه منافع ملی و ترجیحات استراتژیک هستند. نگاه این رویکرد به دیپلماسی برآمده از «جزء» است و نه «کل». چالشهای پیشروی بشریت چه در زمینه سلامت، رفاه اقتصادی، ثبات زیستبوم، پیشگیری از جنگ، و امنیت غذا و انرژی را با چنین رویکرد حقبهجانب و جزءنگری نمیتوان بهدرستی وجهه همت قرار داد. پیششرط نیل به برونرفتهای پایدار، توسعه و کاربست تفکر کلنگر و به تعبیر او «رئالیسم نو» است.
وی همچنین اشاره کرد مادام که ما انسانها بهمثابه یک گونه زیستی یاد نگیریم که چطور بهنحو دیگری روی زمین همزیستی داشته باشیم، بشریت فعلی آینده مبهمی خواهد داشت. مصائب پیشرو هرروز به شکلی رخ مینمایند و تنها بخشی از شواهد آن به شناخت بشر در میآید. جنگ هستهای، گرمایش جهان، نابودی زیستبومهای طبیعی، کارکردهای خطرناک هوش مصنوعی، رباتیک و مهندسی ژنتیک تنها بخشی از این مصائب هراسانگیز هستند.
دکتر فالک اشاره کرد که این مسائل تهدیدآفرین حداقل در سه جنبه بیسابقه هستند: اول اینکه ابعاد تهدیدآفرینی آنها جهانی است و نه منطقهای یا محلی؛ دوم، حتی ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورها و افراد هم نمیتوانند با اتکاء به توان خود یا متحدین خود از عواقب مرگبار و حتمی این خطرات بگریزند مگراینکه اقدامی جمعی علیه آنها اتخاذ شود؛ عجیب و البته طعنهآمیز است که میلیاردرها پول خود را صرف یافتن مکانی امن در آنسوی کهکشان یا حفر سرپناه در عمق زمین و در نقاط دورافتاده میکنند و به ذخیره مواد غذایی در این پناهگاهها مشغولند؛ و سوم، چالشها چندان جدید نیستند اما بهنحوی روی هم انباشت میشوند که تأثیر آنها تشدید شده و این، ضرورت رسیدگی جمعی به موضوع را بیشتر میکند. آنچه مسلم است، چنانچه «رئالیسم جدید» قرار باشد از چندپارگی جهان به دولتها، تمدنها و مذاهب متفرقه جلوگیری کند، نیازمند منبع بیپایانی از عزم و اراده خیر دیپلماتهاست که در همکاری با طرحهای همکاری کلان منشأ اثر باشند و مکانیسمها و مسیرهای حلالمسائلی گسترده در اختیارشان باشد.
پروفسور فالک افزود وی اعتقاد دارد که پیششرط تسهیل گذار به رئالیسم جدید، راهاندازی یا خلق اراده جمعی قوی برای بقاء بشر بهمثابه یک گونه زیستی است. او گفت ما میدانیم که تلاشهای بشری جزئی و پراکنده از این دست تحت عنوان اراده جمعی در جریان است، مثل گروههایی از افرادی که علیه مهاجمین متحد میشوند یا خلاف جریان رود شنا میکنند، یا دولت-ملتهایی که از حریم سرزمینی یا تمدنی یا مذهبی خود دفاع کرده و سعی میکنند سنن، هویت و تمدن یا سبک زندگی خود را حفظ کنند. اما چیزی که نمیدانیم پاسخ این است که آیا خلأ انسانیت میتواند اینبار بدون تحریک «دشمن» بیرونی و بلکه برای منافع عموم الزامی جهت تجمیع ارادهها برای اقدام جمعی ایجاد کند یا خیر. ممکن است ما علیه یک تمدن بیگانه از سیارهای دوردست که حقیقتاً برای فتح جهان ما تهدیدی ایجاد کرده، اقدامی جمعی با عزمی راسخ داشته باشیم. شرایط اینچنینی که داستانهای علمی تخیلی برای ما ترسیم میکنند چندان ملاک نیستند چراکه هم غیرمحتمل هستند و هم مؤید این فرضیه که اقدام جمعی همراه با وارستگی تنها زمانی میسر میشود که «دیگری» در قالب یک دشمن رخ بنماید.
وی تصریح کرد که شواهد مبنیبر فرض گرفتن یک اراده جمعی بشری برای بقاء بهقدر کافی اقناعکننده نیستند و چند شاهد برای این مدعا ارائه کرد:
(۱) چند کشور مختلف بعد از سال ۱۹۴۵ بهجای معدومسازی سلاح هستهای تمام تلاش خود را به کار گرفتند و تسلیحاتی برای به حداکثر رساندن قدرت تخریبی خود ایجاد کردند و حتی یک نظام الیگارشی هستهای ساختند که کنترل هژمونیک بر سر دسترسی و استفاده از این سلاح کشتار جمعی ترتیب میدهد و مبتنیبر تبادل تهدیدات کشتار جمعی مابین دول دارای این سلاح است تا بدینترتیب دارندگان این سلاح از سایر دولتها متمایز شوند. همانطور که اشاره شد، تهدید کشورها به حمله اتمی «بهرهبرداری»ای شبیه یک باجگیری در ابعاد گسترده است، بهخصوص وقتی برای مقاصدی غیر از دفاع از خود صورت میگیرد.
(۲) جهان کار زیادی برای انطباق اقدامات خود با چالشها و خطرات در ابعاد جهانی نکرده است. در دوره همهگیری کرونا باوجود درخواستهای انساندوستانه چهرههای مذهبی و دبیرکل سازمان ملل برای لغو تحریمهای غیرقانونی تا پایان همهگیری، رهبران سیاسی در رأس دولتهای تحریمکننده از این کار امتناع کردند. این نشان میدهد که قبضه رئالیستهای قدیم بر ساختار سیاسی باوجود الزامات اخلاقی همهگیری تداوم دارد. این رویکرد تقلیلگرایانه جزءنگر در نابرابریهای اقتصادی هم مشهود بود، بهطوریکه گروههای فقیر و آسیبپذیر دسترسی بهمراتب کمتری به واکسن داشتند تا اغنیاء و گروههای برخوردار. بهعلاوه، چند دولت بیشرمانه الزامات پزشکی دسترسی به واکسن را تابع سیاستهای دولتها و شائبههای دستهبندی کشورهای خودی و غیرخودی قرار دادند.
(۳) همین وضعیت دررابطهبا تغییرات آبوهوایی نیز حاکم بود، زمانیکه متخصصین آبوهواشناسی به اجماعی کلی درباره خطرات حتمی جهانی در صورت کاهش نیافتن قابلتوجه تولید گازهای گلخانهای رسیدند. این نگرانی متخصصین کمتر موردتوجه قرار گرفته و به همین دلیل، منجربه تغییرات لازم در سطح عملی نشد. دررابطهبا دیگر چالشها، رئالیسم قدیم منافع ملی را بر منافع بشری و جهانی تقدم میبخشد ولذا، اقدامات دولتها بهطور «واقعنگرانه»ای به اقدامات داوطلبانه تنزل یافتهاند، حالآنکه شرایط واقعی بر ضرورت التزام اجباری و الزام سختگیرانه دلالت دارند.
فالک افزود: «آرمان صلح در بستر رئالیسم جدید تاکنون چندان برای شاهدان آگاه امیدبخش نبوده است. اقدامات مثبت چندی از دل جامعه مدنی و در سطوح محلی صورت گرفته، اما در بخشهای بالادستی قدرت یعنی دولتها امتناع ناامیدکنندهای برای مقابله با چالش در قالب «دولت مسئول» یا به تعبیر من، توسعه «رئالیسم جدید» مشهود نبوده است».
وی اضافه کرد ما باید بهدنبال صلح در سطح میانه روابط بینالملل نیز باشیم، چیزی که خود «ژئوپلتیک» خواند. مهم است اذعان بداریم که کنشگران سیاسی خاصی برای پایبندی به قوانین بینالمللی یا احترام به سازمان ملل مؤاخذه نمیشوند، و این از ویژگیهای رئالیسم قدیم است که همچنان تداوم دارد. مصونیت «ابرقدرتها» در دهههای اخیر اشکال گوناگونی یافته. در سالهای ۱۹۴۵ و پایان جنگ جهانی دوم این موضوع در دیپلماسی صلح کاملاً مشهود بود و نمود آن در دادگاههای جنایات جنگی سران شکستخورده آلمان و ژاپن کاملاً هویدا بود؛ در این دادگاهها هرگز به جنایات طرف پیروز جنگ ازجمله جنایت استفاده از بمب اتم در شهرهای ژاپن رسیدگی نشد. منشور سازمان ملل نیز علاوهبر عضویت دائم، حق وتوی بیقیدوشرط به پنج کشور پیروز جنگ داده و این عملاً بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی محسوب میشود. عزم سیاسی غلبه بر استبداد ژئوپلتیک بین کشورهای اصلی درگیر جنگ جهانی مشهود نبود. یکی از اعضاء هیأت مکزیکی عازم به کنفرانس تأسیس سازمان ملل این نابرابری را اینگونه توصیف میکند: «ما سازمانی را تأسیس گذاردیم که موشها را مؤاخذه میکند اما ببرها مختارند آزادانه غرش کنند» و تا امروز همینطور هم بوده است.
او توضیح داد که این اذعان جهانی به نابرابری قدرت دولتها فراتر از مفهوم قضایی برابری مشهود در قانونگرایی و عدالتطلبی است. این نیروها در جنگ اوکراین مداخله میکنند، اما نه بهعنوان مداخله در جنگ تنبهتن بین روسیه و اوکراین، بلکه متأسفانه بهعنوان جنگ ژئوپلتیک بین آمریکا/ناتو و روسیه. لذا، تقلای روسیه برای بازتأسیس حوزه نفوذ در «خارج نزدیک» خود در پاسخ به رفتار متناقض آمریکا در گسترش سلطه تکقطبی بعد از جنگ سرد که برای ۲۵ سال یا بیشتر بیپاسخ مانده، بیشتر از حیث تأثیر آن بر صلح جهانی قابلیت مطالعه را دارد تا از بابت یک نبرد سرزمینی در خاک اوکراین. آمریکا با سرمایهگذاری بر توسعه برتری نظامی تمامعیار، شبکهای از صدها پایگاه خارجی، پایگاه نیروی دریایی در تمام اقیانوسها، نیروی هوایی برای کنترل فضا، معامله تسلیحاتی، و انجام عملیاتهای شبهنظامی مخفی بیشمار، جایگاه تنها مدافع امنیت جهانی را برای خود خریده و با یک شمشیر بران از آن حفاظت میکند. آمریکا در جنگ اوکراین بهدنبال شکست روسیه و اخطار به چین است تا بداند در صورت استفاده از زور برای الحاق تایوان به سرزمینهای خود، با چه پاسخی مواجه خواهد شد.
او اشاره کرد که نظام تکقطبی با چالشهای بیشمار خود دورنمایی از صلح ندارد، بلکه روابط ژئوپلتیک را هرچه بیشتر به محاق محدودیتهای از نوعی میبرد که احتمال جنگ جهانی سوم را در طول جنگ سرد کاهش میداد. درنتیجه، ژئوپلتیک چندجانبه اگرچه هنوز هم محصول همان رئالیسم قدیم محسوب میشود، اما بر نسخه تکقطبی ۳۰ سال گذشته ارجحیت دارد. مردم اوکراین بهای یک جنگ مطول یا نزاع فرسایشی را میپردازند چراکه کنشگران ژئوپلتیک مصرند ائتلافات خود برای دهههای پیشرو را پردازش کنند.
دکتر فالک بیانات خود را با ارجاع به مطالبه صلح در فضای بهشدت منازعهآمیز خاورمیانه خاتمه داد. او اذعان داشت که خاورمیانه منطقهای پیچیده در محورهای منازعه داخلی، بینمنطقهای و فرامنطقهای، و آبستن تهدیدات مختلف تسلیحاتی با امکان تسری به ابعاد دیگر آلام بشری است. ابتکارات اخیر چین خصوصاً در ارتباط با ایران نشان میدهد که کنشگران خارج از منطقه همانقدر که میتوانند به مداخله بپردازند، میتواند به صلح منطقه نیز کمک کنند. نمونه این تناقض دیپلماسی چین در عادیسازی روابط ایران-سعودی درمقابل مداخله ۲۰۰۳ آمریکا/انگلیس در اشغال عراق است. بهبیان دیگر، امکانات و فرصتهایی برای گونه ملایم ژئوپلتیک یا نسخهای از رئالیسم قدیم در حاشیه و مشروط به تعهدات خلاق و سازنده، وجود دارد.
در پایان این سخنان، دکتر فالک اظهار امیدواری کرد بیانات او سردرگمکننده نبوده باشند و افزود تلاش او پیشنهاد سه رویکرد کاملاً متفاوت به چیزی است که میتوان از آن در مطالبه صلح در این زمانه خطر و تردید بهره جست:
- اول از همه، نقائص رئالیسم قدیم را ارزیابی کرده وبپذیریم، و امکان آیندهای روشنتر برای بشریت را با یافتن نسخهای از رئالیسم جدید که بتواند در بسترهای سیاسی مختلف پاسخگو باشد، ترسیم کنیم؛
- بیشترین بهرهبرداری از فرصتهای خلاقانه و امکانات پیشرو برای اقدام در جهت صلح و عدالت باتوجه به سلطه متداوم نظم جهانی دولت-مدار مشهود در بدهبستانهای ژئوپلتیکی، صورت گیرد؛
- مردمان جهان را نسبت به دوران آخرالزمانی که در آن بهسر میبریم اگاه کنیم و از نیروهای روحانی، اخلاقی و عقلانی برای همگام شدن در جهت اتحاد جهانی حل چالشهای جهانی بیشمار و جلوگیری از رخداد تراژدی انسانی، دعوت بهعمل آوریم.
سخنران دیگر مراسم افتتاحیه دکتر سعیدرضا عاملی، استاد ارتباطات دانشگاه تهران، بود. وی در سخنرانی خود با عنوان «اندیشه، صلح، نفرت و موانع بنیادین صلح در جهان» ضمن خیر مقدم به حضار و تشکر خاص از دکتر علیخانی و همکاران وی برای مدیریت این همایش در این چهار دوره متوالی گفت: برگزاری اینگونه همایشها نیازمند تدبیر همهجانبه است.
وی با اشاره به سخنان ریچارد فالک که رویکرد روابط بینالملل به مسئله صلح و جنگ را مطرح کرده بود گفت: به عقیده من لزوما مسئله صلح و حل منازعه جنگهای بزرگ و کوچک نیست. به بیان وی، جنگ یکی از مصادیق مهم تهدیدکننده صلح است و بیشترین تلفات جانی، اقتصادی، روحی و روانی را بر جامعه میگذارد. در همایش بینالمللی صلح و حل منازعه نگاهی چند رشتهای و بین رشتهای به صلح و حل منازعه صورت میگیرد. واحد مطالعه در این همایش شرایط نامناسبی است که بین دو واحد انسانی به وجود میآید و فضای ناآرامی را مثلاً در روابط دوستی، روابط خانوادگی، بین قومی، و روابط بین فرهنگی به وجود میآورد. او تاکید کرد: چون من رشتهام ارتباطات است نگاه من در این بحث از منظر ارتباطات بینفرهنگی است.
به گفته دکتر عاملی، در ارتباطات بین فرهنگی، مطالعه خشونت، تضاد، و عدم قطعیت در ارتباطات بینفرهنگی مورد توجه است. در الگوریتم ارتباطات فرهنگی، هدف یافتن عوامل اختلال است. او در این باره افزود: به نظر می رسد حوزه ارتباطات فرهنگی یک ماهیت فناوری دارد؛ به آن معنا که می تواند موجود زندهای را که الگوریتم است و نیز اختلالاتی را که در الگوریتم انسان و روابط اجتماعی وجود دارد دریافت کند و بر مبنای یافتهها راهحلی برای حل منازعه ارائه دهد.
او تضاد را محصول یک اختلال تعریف کرد که بین دو گروه ارتباطی به وجود میآید. وی این اختلالات را به صورت عدم انطباق انگیزهها، شناختهای متفاوت، تفاوت در اهداف، نظام ارزشی متفاوت، رفتارهای غیرمنطبق، رفتارهای شخصی، قومی، ملی و گروهی، عدم قطعیت و ابهام برشمرد و اضافه کرد: در روزگار فعلی به دلیل متراکمشدن ارتباطات انسانی، حوزه عدم قطعیت جدیتر شده است و ما احساس ریسک بیشتری در روابط اجتماعی داریم و مطمئن نیستیم که آیا شرایط امن است و با چه کسی ارتباط داریم. در سطح راهبردی، عدم انطباق با این رویکردها و سیاستها موجب تضادهای اجتماعی میشود.
وی ضمن اشاره به این نکته که تضادهای بین فردی امری رایج و عمومیتیافته است، آن را دلیل افزایش درصد طلاق در روابط خانوادگی عنوان کرد و گفت: خانوادهها در این شرایط قادر به حل این تضادها و تزاحمها نیستند. سپس ادامه داد: تفاوتهای شخصیتی، تفاوت در تعلقات فرهنگی، قومی، دینی، اجتماعی، میزان سواد، نفرتها و دوستیها، منشا تضادهای بینفردی هستند که در واحد بزرگتر به تضاد بینفرهنگی تبدیل میشوند. مثلاً در بین اقوام تضادها در طول تاریخ منجر به جنگ شدهاند. در واقع انحصار ذهنی موجود، مانع پذیرش دیگران میشود. او آن را نوعی انکار دانست که در آن گوش نمیشنود و چشم نمیبیند و فقط زبان کار میکند.
این استاد ارتباطات دانشگاه تهران، غریبه را فردی تعریف کرد که وقتی وارد محیطی میشود احساس انزوا به او دست میدهد. امروزه به دلیل تنوع ارتباطات، مفهوم غریبه زیاد محسوس نیست، ولی نسل ما هنگامیکه حدود پنجاه سال پیش به دوردست سفر میکرد مفهوم غریب ماندن را تجربه کرده است. کسانی که به محیط جدید وارد میشوند حس غربت را تجربه میکنند. به هر حال آن جایی که وجه اشتراک کم رنگ میشود مسئله ارتباطات بین فرهنگی به صورت پررنگتری مطرح میشود. به بیان وی، بِک و همکارانش عدم قطعیت نسبت به امور حال و آینده را به عنوان دوران انتقال به دوره ریسک معرفی کردهاند. ریسک، ناشی از عدم قطعیت است و در این وضعیت انسان نمیداند که با چه شرایطی مواجه است.
دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، سپس به طرح مسئله پرداخت و مفاهیم بنیادین تضاد در شرایط نامناسب ارتباطات جهانی را در ۶ محور تشریح کرد. وی ضمن اشاره به واقعیت رویارویی با چالشهای بزرگ مرتبط با صلح و حل منازعه گفت: ما دائما خود را با سوالاتی مواجه میبینیم. اینکه که چرا همچنان درگیر جنگ و نزاع و خشونت هستیم. چرا با وجود افزایش علم و دانش، نزاع و دیگرهراسی در جهان همچنان صورت میگیرد. سپس تصریح کرد: تحت تاثیر طرز نگاه به دیگری، امنیتیسازی، دیگرهراسی، و انساناهریمنسازی به وجود میآید.
دکتر عاملی در مورد دلیل گسترش انسانهراسی و ناانسانسازی نسبت به جامعه گفت: امروزه دیگریهراسی مثل قرون وسطی است و نسبت به کشورهای مختلف آنقدر هراس ایجاد میکنند تا جنگ مفهوم هنجاری شود. چهار سال قبل هزینه تسلیحات جنگی و تجارت جنگ در جهان، هزار میلیارد دلار بود ولی امروز، دو تریلیون و ۲۴۰ میلیارد دلار است. هزینه خشونت و ابزارآلات آن به مراتب بیشتر از این عدد است. در جهان ۱.۸ میلیارد نفر در شرایط نامساعد غذایی و عدم امنیت غذایی به سر میبرند. چرا این مبالغی که میتواند صرف سلامت زندگی مردم شود برای توسعه جنگ و نفرت در جهان صرف میشود؟
وی در ادامه سخنان خود این سوال را مطرح کرد که آیا ماهیت و منطق جنگهای بزرگ با جنگهای کوچک نظیر نزاع خانوادگی یا قومی متفاوت است. و سپس در پاسخ توضیح داد: ما همچنان با شوکها و ابهامهای بزرگی در ارتباط با جنگ و صلح روبه رو هستیم و پاسخ دادن به آنها آسان نیست. در مورد عامل تضاد و توسعه خشونت از بعد نظری ساعتها می توان سخن گفت. و لازم است که مفهوم تضاد و چرایی ایجاد آن را مرور کنیم. بعضی گفتهاند جنگ در شرایط اوضاع نابسامان مالی مردم درمیگیرد. برخی توسعهیافتگی را منشا جنگ دانستهاند. و در واقع همه به نوعی درست هستند. او ضمن اشاره به تئوریهای چپ که اساسا تحولات فناوری را موجب اختلال در روابط اجتماعی میدانند گفت: جاهطلبی و استثناطلبی دلیل وجود افکار پلید و نیرنگهای منتهی به خشونت و جنگ است. به نظر میرسد در بحث تضادهای اجتماعی، جاهطلبی کلیدواژه اصلی است که بسیاری از تئوریها از دل آن بیرون میآیند. به عقیده وی، جاهطلبی منشاء خودبرتربینی ملت و استثناگرایی میشود. به طوریکه دیگران را به خاطر رنگ چهره، قومیت، ملیت، نوع دین و غیره کمارزش میپندارند. جاهطلبی، نوعی انحصارطلبی و منشاء آن را منافع شخصی، قومی و ملیتی است.
او سپس مشکل نگرش جامعه را مطرح و گفت: ذهنیت و جهانبینی جاهطلبی منشا بیرونی پیدا کرده و تبدیل به سلاح نظامی، هستهای، کشتار جمعی و بهطورکلی در نظر نگرفتن حق یک انسان میشود. نگرشها محمل شکلگیری تضاد و اختلاف هستند. وی اضافه کرد: در واقع اوضاع شناختی چه در تضادهای خودآگاه و چه در تضادهای ناخوداگاه مثل طرحوارهها و انگارههای ذهنی یا عناصری که فرد را در قومیتمداری مطلق قرار میدهند، منشاء جنگ هستند.
در ادامه، وی عوامل بنیادین تضادهای بزرگ اجتماعی را برشمرد و گفت: اولین عامل، ساختار اجتماعی نفرت است. او در توضیح این موضوع، به مدل ساختار اجتماعی نفرت اشاره کرد که با مطالعات اجتماعی در ۷ کشور طراحی شده است. او بنیان ساختار اجتماعی نفرت را تفکر نفرت معرفی کرد که مبتنی بر ایدئولوژی نفرت و سیاستهای نفرت است که تبدیل به رفتار و عمل اجتماعی نفرت میشود. فرد، دیگران را نه تنها دوست ندارد بلکه از آنها نفرت دارد و کشتار آنها را امری جایز تلقی میکند. اسلام هراسی، شیعه هراسی، ایران هراسی، انزوا هراسی، و در دورهای چین هراسی، و روس هراسی از این جملهاند و این هراسها عمدتا بر اساس تفکر آمریکایی استثناگرایی است. آنها خود را خوب و متمدن معرفی میکنند و نسبت به دیگران هراس به وجود میآورند. بنیان ساختار اجتماعی نفرت به عقیده عاملی یک امر سیاسی است ولی اجتماعی شده و تبدیل به یک فرهنگ عمومی میشود. بهطوریکه وقتی آمریکا بر سر ژاپنیها بمب میریزد قضاوت مردم این است که چرا فقط هیروشیما و ناکازاکی و چرا کل ژاپن را منفجر نکردید.
منبع دوم به بیان وی، شکلگیری سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی دوم است. او سازمان ملل را یک آرزوی نهادی قلمداد کرد که از دل جنگ جهانی دوم بیرون آمد تا صلح را در جهان مدیریت کند. به عقیده وی، این ساختار عملا نتوانست پاسخگو باشد و غیرمتعهدها شکل گرفتند چون این ساختار را قبول نداشتند. مدافعان اجرای منشور نیز با همین نگاه انتقادی به ساختار سازمان ملل مسیر را دنبال کردند.
او منبع سوم را فقدان فرهنگ گفتگوی سازنده و ضعف تفکر انتقادی در سطح جهان عنوان و تصریح کرد: تفکر انتقادی ناظر بر فهم دیگری است. بنیان تفکر انتقادی این است که میتواند در جایگاه دیگری بنشیند. تفکر انتقادی از بالا به پایین نیست. تفکر هژمونیک نیست. تفکری است که تلاش میکند برای درک پدیدهها هم سطح آنها شود. وی تاکید کرد: در صورت تقویت تفکر انتقادی در عرصه فرهنگی، رسانه نمیتواند هنجار غالب اجتماعی باشد. اگر امروزه رسانهها هنجار غالب تولید میکنند به خاطر ضعف تفکر انتقادی است.
نکته چهارم از نظر عاملی جهل و ناآگاهی از عصبیتهای هنجاری شدهی رسانهای است. او افزود: متاسفانه یا خوشبختانه به طور متوسط ۹۰ درصد مردان و ۸۲ درصد زنان جهان باسواد هستند. ولی همچنان ۷۳۰ میلیون نفر از جمعیت بزرگسال جهان سواد خواندن و نوشتن ندارد. به عقیده وی بیسوادی ناشی از هنجار رسانهای به مراتب بدتر از بیسوادی عدم توانایی خواندن و نوشتن است. او ضمن اشاره به کلام شهید مطهری گفت: بعضی توانایی خواندن و نوشتن ندارند ولی عمیق فکر میکنند. ما اغلب وقتی میخوانیم فکر نمیکنیم. و همان را دوباره بازتولید و بیان میکنیم. رسانه این قدرت غلبه را دارد که اجازه تفکر به انسان نمیدهد. وی جهل و ناآگاهی را خودآگاه و ناخودآگاه منبع این وضعیت ناآرام دانست و با ذکر آماری گفت: کسبوکار تجارت جنگ، خشونت و آسیبهای ناشی از جنگ در سطح جهانی نزدیک به ۱۶ تریلیون دلار است که شامل تسلیحات نظامی، تصادف و خشونت های بین فردی، هزینه های مرتبط با زندان و بازآموزشی، غذا و درمان و تامین پیامدهای فردی و درمانی است. در حالیکه تولید ناخالص ملی جهان حدود ۸۷ تریلیون دلار است.
او نکته آخر را وجود بستر آلوده ابزار جنگ و سلاحهای هستهای دانست و اضافه کرد: وجود ۱۳۰۸۰ کلاهک هستهای در سطح جهان بستری متزلزل برای صلح و آرامش در اقتصاد جهان و زمینه ای برای آغاز جنگ فراهم کرده است. آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین، هند، پاکستان، اسرائیل و کره شمالی صاحبان سلاح هستهای هستند که بر اساس محاسبات ریاضی اگر همه اینها منفجر شوند دمای کره زمین به منهای ۵۰ درجه میرسد.
دوری از اندیشه جاودانه صلح و آرامش یعنی پیوند با خدا به عقیده عاملی مهمترین عامل جنگ است. او افزود: بسیاری از بدبختیهای بشر، تخطی از قانون و فرمان خداوند است. دین در آغاز ظهور با قومیتگرایی عجین شد و قومیتگرایی به جای دینگرایی نشست که موجب مسائل و حتی جنگ هایی به دلیل تضادهای بین دینی شد که البته ریشه آن در قومیت گرایی و روحیات سلطه آمیز حاکمان بود. تعصبهای اجتماعی مانع از این است که جوهره دین دیده شود ولی به مرور زمان فهم حقیقت دین در حال بروز است.
او در جمعبندی گفت: بیرون آمدن از لاک سلطه تجدد و پساتجدد کلید اصلی احیای معارف صلح و آرامش است. اساسا تجدد سکولار بوده و نظام تجدد از دل پروتستانیسم شکل گرفته است. تجدد نه تنها نگرش ها را عوض کرد بلکه نهادهای مرتبط مثل نظامات سیاسی، آموزشی و اجتماعی را بوجود آورد که در بعضی از ابعاد مثبت ولی به جهت روحیه سکولار دچار خطاهای فاحش شد.
وی افزایش مطالبات اجتماعی برای کاهش جنگ، رها شدن از اسارت سکولاریزم، پیوند با دین ناب و عاری از عصبیتهای جاهلانه و قوممدارانه، و تقویت عقلانیت اجتماعی در این حوزه را منبع آرامش معرفی کرد و گفت: سیر تطور اجتماعی ادیان، مسیر را برای مرجعیت ادیان الهی در راستای تقویت صلح، آرامش، و فرهنگ سازگاری فراهم کرده است.
او از وجود جریانهای افراطی ابراز نگرانی کرد و تصریح کرد: همیشه در کنار برداشتها، خطا و اختلال فهم وجود دارد و این اختلالات در فضای اجتماعی در حوزه دین نیز وجود دارد. به بیان وی، آن جامعه متوسطی که در ذیل دین در حال ظهور است دو تئوری را در مقابل یکدیگر به وجود آورده است. یکی از آنها ادیان را منشا چالش بین تمدنها و دیگری دین را منشاء صلح و آرامش میداند. وی در پایان تاکید کرد: جوهره دین میتواند آرامش را به فضای انسانی بازگرداند که البته این مسیر نیازمند حکمت الهی و رهبر حکیمانه است که در روزگار ما رهبر حکیم انقلاب بدنبال راهگشائی های اساسی و بهره مندی از اندیشه مقاومت در مقابل زورگویی هستند.
پس از مراسم افتتاحیه ارائه های مقالات پذیرش شده طبق جدول زیر و طی دو روز انجام شد:
مراسم اختتامیه چهارمین همایش بینالمللی «صلح و حل منازعه» در عصر روز سه شنبه ۹ خرداد برگزار شد.
دکتر ژانگ یوان استاد دانشگاه مطالعات بین المللی شانگهای سخنرانی خود را با عنوان «دوره گذار و توسعه مطالعات امنیت بینالمللی در چین امروز» آغاز و خاطرنشان کردند که جهان، زمان و تاریخ ما به گونهای در حال تغییر است که قبلاً هرگز سابقه نداشتهاست و جامعه بینالمللی با خطرات و چالشهای متعددی مواجه است که بهندرت پیش از این دیده شدهاست. در مواجهه با تهدیدها و چالشهای امنیتی مشترک جهانی در قرن بیست و یکم، کشورها با تلاشهای خود در مبارزه با تهدیدات متحد شدهاند. بسیاری از این اقدامات جمعی سطح جدیدی از مدیریت مشترک امنیت جهانی را به نمایش گذاشتهاست. اگرچه، با وجود ایالات متحده آمریکا که مسیر رقابت تمام عیار قدرتهای بزرگ را در پیش گرفتهاست، مدیریت امنیت جهانی عمیقاً از همکاری به رویارویی تغییر کردهاست، و همچنان که شکاف در اعتماد، شکاف در توسعه، شکاف در حکومت و شکاف در صلح در سراسر جهان افزایش مییابد، موضوع صلح و توسعه را تضعیف میکند و جهان را به مرز تفرقه و تقابل میرساند.
همچنین ایشان اشاره کردند که محققان چینی در حوزه امنیت بینالملل عموماً معتقدند که در تحول جهانی کنونی، مسائلی مانند بازسازی اعتماد، فرار از معضلات امنیتی، تقویت همکاریهای امنیتی، ارتقای مدیریت امنیتی و ایجاد سیستم امنیتی باید در رأس دستور جلسات حکومتداری جهانی قرار گیرد.
دکتر یوان در اولین بخش از سخنانشان اظهار داشتند که اولین تمرکز دانشگاهیان چینی تبیین دلایل ظهور مسائل امنیتی جهانی است. شکست تاریخی در مدیریت امنیت جهانی دلایل چند وجهی دارد. فقدان امنیت و احساس ناامنی یکی از دلایل اصلی مشکل در حل مشکلات امنیتی است. با توجه به اینکه ایالات متحده آمریکا بهطور کامل استراتژی خود را به سمت رقابت قدرتهای بزرگ سوق دادهاست، جهان گرفتار تلاطم و اختلال است و ناامنی در سراسر جهان شدیدتر شدهاست. از نظر مسائل امنیتی نظامی جهانی، عموماً اعتقاد بر این است که احتمال وقوع جنگ هستهای بسیار کم است، اما با توجه به شکنندگی سیستم امنیتی جهانی، خطر جنگهای محلی با شدت بالا را نمیتوان رد کرد.
دکتر ژانگ در دومین بخش از سخنانشان این نکته را بیان کردند که دومین تمرکز محققان مطالعات امنیت بین المللی در چین، چگونگی بهبود سطح مدیریت امنیت جهانی است. وی برای مثال از مناقشه روسیه و اوکراین نام بردند که نمونهای بارز برای معضل کنونی امنیت جهانی است. محققان غربی استدلال میکنند که درگیری روسیه و اوکراین نتیجه تلاشهای استراتژیک رهبران روسیه برای حفظ رژیم داخلی و بازگرداندن هژمونی منطقهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. اینها همه به این دلیل امکانپذیر شد که روسیه از قدرت رو به زوال ایالات متحده آمریکا و اروپای رو به کهنسالی استفاده کرد. بنابراین، روسیه باید مسئولیت بحران یا درگیری روسیه و اوکراین را بر عهده بگیرد. دانشمندان چینی این دیدگاه ها را نقد میکنند. محققان چینی استدلال میکنند که تلاش آمریکا برای هژمونی جهانی و مقاومت روسیه دو روی یک سکه هستند. در نظر گرفتن روسیه بهعنوان یک تهدید امنیتی و مذاکره مکرر برای مقابله با این تهدید (روسیه) به موضوعی محوری در ساختار امنیتی اروپا پس از جنگ سرد تبدیل شد. بحران اوکراین در واقع نتیجه رقابت ژئوپلیتیکی پس از جنگ سرد است. این درگیری نشان میدهد که رقابت ژئوپلیتیکی به صحنه مرکزی سیاست بین المللی بازگشتهاست. همچنین درگیری طولانی روسیه و اوکراین مسائل امنیتی سنتی و غیرسنتی را تشدید کردهاست. و همینطور درگیری روسیه و اوکراین در این میان باعث تحولی جامع در مفاهیم، دستور کار و مکانیسم مدیریت امنیتی شدهاست.
دکتر ژانگ یوان تأکید کردند که در دنیای در حال دگرگونی، الگوی مدیریت امنیتی تغییر کردهاست. رویاروییهای میانقومی که بیتوجه به نظم امنیتی برقرار شدهاند، جایگزین همکاری امنیتی سازوکارهای فراملی شدهاند. البته با وجود اختلافات مختلف، نمیتوان انکار کرد که قدرتهای بزرگ توانستهاند سطح بالایی از هماهنگی، بهویژه همکاریهای امنیتی را در بستر شورای امنیت سازمان ملل حفظ کنند. در نتیجه، تشدید گسترده جنگ در سراسر جهان وجود نداشتهاست. با اینحال، از زمان شروع درگیری روسیه و اوکراین، شورای امنیت که قبلاً نماینده اجماع قدرتهای بزرگ بود، در حل این فاجعه به بنبست خورد. ایالات متحده آمریکا بیشتر درگیر ایجاد رویارویی بین متحدان یا بلوکهای مختلف، شناسایی دشمن با ارزشهایش و ایجاد بازی با حاصل جمع صفر است. محققان چینی استدلال میکنند که در هرجومرج، کشورها نمیتوانند نیات حال و آینده یکدیگر را تصدیق کنند، بنابراین ارتقاء مدیریت امنیت جهانی ضروری است.
همچنین دکتر یوان از نظر سازوکار امنیتی، ایجاد یک سازوکار امنیتی فراگیر و مشارکتی را ضروری دانستند، چون در غیر این صورت، ساختن دنیایی از عدالت و تساوی بینالمللی بادوام، صرفا سخنی پوچ خواهدبود و یک مکانیسم خوب امنیتی جهانی معاصر باید شامل ترتیبات امنیتی باشد که روسیه را نیز شامل میشود. از لحاظ مدیریت امنیتی، برای دستیابی به هدف نهایی امنیت همگانی و مشترک، کشورها و سازمانهای درگیر در امور امنیت بینالملل باید مدل مدیریت بحرانمحور موجود و منفعلتر را با الگوی مدیریتی فعالتر مبتنی بر منافع ملی جایگزین کنند. مکانیسمهای امنیتی بینالمللی بالغ میتوانند برای ارتقای حاکمیت امنیت فراملی نقش اساسی داشتهباشند. از نظر دستور کار امنیتی، مسائل امنیتی سنتی و مسائل امنیتی غیرسنتی باید بهصورت یکپارچه در نظر گرفتهشوند. بهویژه پس از درگیری روسیه و اوکراین، امنیت غذایی، امنیت انرژی، امنیت مالی، مسائل مربوط به پناهندگان و سایر مسائل امنیتی غیرسنتی بهطور فزایندهای به چالشی جدی تبدیل شدهاست که کشورهای سراسر جهان نمیتوانند از آن اجتناب کنند.
دکتر یوان در بخش سوم سخنانشان از دنیایی گفتند که پر از معضلات امنیتی است و اظهار داشتند که چگونگی بازسازی اعتماد امنیتی بین دولتها، سومین تمرکز دانشگاهیان چین است. محققان مطالعات امنیت بین المللی چین معتقدند که کلید حل یک معضل امنیتی در غلبه بر عدم قطعیت نهفتهاست. ایجاد جامعهای با آیندهای مشترک به غلبه بر معضل امنیتی کمک میکند. درک متقابل، برای درک نگرانیهای امنیتی مشروع هر کشور با احترام، از طریق ارتباطات استراتژیک میتواند پیامهای قابل اعتماد و روشنی را ارائه دهد. حتی اگر یک معضل امنیتی برای مدت زمان قابل توجهی اجتناب ناپذیر باشد، خطرات امنیتی را میتوان با ایجاد سازوکارها، مهار خصومت، تغییر نیات و ایجاد اعتماد کاهش داد. ایشان همچنین نقل قولی از شی جین پینگ، رئیس جمهور چین داشتند، در رابطه با سخن ایشان در خصوص پیشگامی امنیت جهانی که در ۲۱ آوریل ۲۰۲۲ در سخنرانی خود از طریق لینک ویدئویی در مراسم افتتاحیه مجمع سالانه آسیایی بوآئو ارائه کردند و تأکید کردند که بشریت یک جامعه امنیتی است که باید جدانشدنی باشد.
دکتر یوان تاکید کردند که پیشگامی امنیت جهانی مفهوم جدید امنیتی را غنیتر کرده و چارچوب تفسیری غنیتر و منظمتری برای مطالعات امنیتی بینالمللی ارائه کردهاست که منعکسکننده برابری و عدالت بینالمللی است. پیشگامی امنیت جهانی بر اهمیت حفظ چشم انداز امنیت مشترک، فراگیر، تعاونی و پایدار تاکید میکند. همینطور بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی همه کشورها؛ پایبندی به اهداف و اصول منشور ملل متحد؛ جدی گرفتن نگرانیهای امنیتی مشروع همه کشورها؛ حل مسالمتآمیز اختلافات و اختلافات بین کشورها از طریق گفتگو و مشورت؛ و حفظ امنیت در حوزه های سنتی و غیر سنتی.
دکتر یوان ادامه داد: ساختن جامعهای با آیندهای مشترک برای بشریت، پیشگامی توسعه جهانی، پیشگامی امنیت جهانی، و پیشگامی تمدن جهانی، این ایدهها برخاسته از خرد سنتی چینی و دیدگاه امنیتی چین از هماهنگی است. این پیشگامیهای جهانی نه تنها کالاهای عمومی جهانی و خرد جمعی ارائهشده توسط چین است، بلکه نشان دادن احساس مسئولیت چین بهعنوان یک قدرت بزرگ و یک نیروی حیاتی در پاسخ به بحرانها در دوره جدید است. پیشگامی امنیت جهانی پیشنهادشده توسط رئیس جمهور شی به این جهت اشاره میکند که بر اساس احترام به منافع مشروع امنیتی همه کشورها، آنها میتوانند بهطور مشترک یک مکانیسم مدیریت امنیتی را شکل دهند که فراگیر، بر پایه همکاری و مشترک باشد و یک سیستم مدیریت امنیت جهانی معتبر و کارآمد بسازد. ایشان خاطرنشان کردند که آیندهنگری، عقلانیت، بردباری و توانایی پویای مردم برای دستیابی به اهداف، همگی برای روند حرکت دست در دست بهسوی آن رفاه و دنیای امن بسیار مهم خواهدبود. این کنفرانس بین المللی را که دانشمندان برجسته در آن اشتیاق به صلح را مبادله می کنند، گواهی بر این دانستند که ما در مسیر درست حرکت میکنیم.
دکتر یوان در پایان از دعوت شدنِ خود و همکارانشان به کنفرانس تشکر کردند و اشتیاق خود را برای پیوستن مجدد به همکارانشان در دانشگاه تهران ابراز نمودند.
در ادامه مراسم، دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، در سخنرانی خود با عنوان «تحول در نظریههای حل منازعه منطقهای» به ابعاد تعاملات نظریه حل منازعه پرداخت و گفت: به نظر من به دلیل تغییر و تحول در ابعاد نظریههای حل منازعه کل نظریه هم دچار تغییر و تحول شده است و ابتدا باید به مفهوم منازعه و سپس مفهوم حل منازعه، نظم جهانی، معنا و مفهوم منطق کارگزاری، کنشگری و سازوکارهای حل منازعه پرداخت. وی سپس خاطر نشان کرد: برای نشان دادن تغییر مفهوم حل منازعه ابتدا باید تعاریف سنتی یا عقلانی را ارائه داد. یکی از آنها کشمکش یا منازعه بر سر مکان کمیاب، قدرت یا منابعی است که دو طرف منازعه بر سر آن رقابت دارند. بدین منظور در صدد خنثیسازی هدف طرف مقابل و آسیب به آن هستند. در این شرایط است که ناسازگاری بین اهداف دو یا چند بازیگر به وجود می آید و یک طرف سعی دارد به طرف مقابل آسیب رساند و از او پیشی بگیرد.
به بیان وی از این تعریف انتقاد شده و باعث تغییر مفهوم آن شده است، زیرا سایر متغیرهای مربوط به منازعه نظیر عوامل اقتصادی، امنیت انسانی، محیط زیست، موضوعات تاریخی یا بهطورکلی موضوعات نسبتا غیرمادی نظیر مذهب، هویت، باورها، جنسیت، قومیت، دانش ضمنی، رفتارها و رویهها در آن لحاظ نشده است.
به نظر او یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود تقلیل عقلانیت به عقل ابزاری است. درصورتیکه عقل ارتباطی از این دو مهمتر است. در منازعه بحث فهم و چگونگی نگرش به آن در نظریهها وجود دارد. با توجه به نقصی که در تعاریف سنتی وجود داشت تلاش میکنیم در تعریف مفهوم جدید دو یا سه عامل لحاظ شود.
وی با ذکر مقدمهای به بیان تعاریف منازعه و حل منازعه پرداخت و گفت: آنچه ما میپنداریم از آنچه درک میکنیم کمتر اهمیت دارد. اینکه دو طرف منازعه چه میفهمند مهمتر است. بنابراین در واقع منازعه نتیجه عدم توافق بین دو بازیگر بر اساس ناسازگاریهای ادراکی است. وجه دیگر هنجاریبودن منازعه است که بیشتر ذهنی و بیناذهنی است؛ مثل ارزشها و باورها که معمولا نتیجه نظامی ندارد. وی در تعریف دیگری گفت: دو کشور یا بازیگر بر سر موقعیتی رقابت دارند که در بحث روابط بینالمللی امروز مطرح است. در این میان تدابیری که اتخاذ میشود برای دفع تناقضات بنیادین است که بین دو طرف وجود دارد و سازگاری علمی تلقی میشود. بنابراین خود حل منازعه مستلزم این است که دو طرف وجود یکدیگر را بپذیرند و همزیستی مسالمتآمیز، عنصر ذاتی حل منازعه است.
این استاد دانشگاه افزود: گاهی به منظور پیشگیری از بحران دو طرف سعی میکنند منازعه بالفعل شود. در این صورت در اثر مدیریت دچار بحران نمیشود. او مورد آخر را اینگونه توصیف کرد که منازعه به مثابه ابزار و وسیلهای برای ارتقاء جایگاه، کسب پرستیژ، و قدرتافکنی کشورها در روابط نظام بینالملل است. یک موضوع قابل توجه دیگر به عقیده وی تغییر نظم جهانی است. با تغییر نظم جهانی همه اجزای نظام حتی مفاهیم تحت تاثیر آن قرار میگیرد، خواه بازیگران فراتر از دولت باشند خواه بازیگران را دولتها بدانیم.
دکتر دهقانی نظم را به سه نوع تقسیمبندی کرد و ادامه داد: این سه نوع شامل نظم قدرتمحور، منفعتمحور و هنجارمحور یا یک سری هنجارهای مشترک که باعث الگوهای رفتاری یا نظامی شده است می شود. به بیان وی اروپاییان ادعا دارند نظم قدرتمحور و منفعتمحور در ایران هنجارمحور هم هست. نظم لیبرال بینالمللی بر اساس هنجارهای لیبرالی است. سپس تصریح کرد: مفهوم منطقه و منطقهگرایی نیز دستخوش تغییر شده است. منطقه به طور سنتی بر اساس جغرافیا تعریف میشد. مثلا وقتی میگفتیم خاورمیانه یعنی تعدادی کشور که در یک منطقه جغرافیایی با هم مجاورت دارند. با تحولات اخیر این تعریف سنتی منسوخ شده است و ما شاهد منطقهگرایی نوین هستیم. یعنی کشورهایی که فکر میکنند یکی هستند.
وی تحول دیگر را در نظریه کنشگری و کارگزاری دانست و گفت: این بدان معناست که اراده برای انجام اعتبارافزایی، امنیتطلبی، قدرت افزایی و قدرتافکنی در اختیار کنشگران است. وقتی ما قدرت انکار و ادراک داشته باشیم یعنی کارگزاری وجود دارد. او افزود: امروزه کارگزاری در حل منازعه منطقهای در اختیار قدرتهای بزرگ نیست و قدرتهای منطقهای هم کارگزاری دارند. بسیاری از تحولات در خاورمیانه نشان میدهد کارگزاری آمریکا در خاورمیانه تنزل پیدا کرده است و چین نقش بیشتری ایفا میکند. تاثیرگذاری سختافزاری به نرمافزاری تبدیل شده و مفهوم کنشگری هم به تبع آن تغییر کرده است.
بنا به اظهارات دهقانی توان قدرتافکنی فراملی و فرازمینی از وجوه کنشگری هستند. سازوکارهای حل منازعه هم یکی از ابعاد دیگر تحول نظری در نظریههای حل منازعه است. چانهزنی، حکمیت، و میانجیگری از جمله سازوکارهای سنتی هستند. به عقیده وی نباید منازعه شکل گیرد تا حل شود. تحول حل منازعه بیشتر شامل این است که طرفهای مذاکره از طریق استدلال در فکر اقناع یکدیگر از طریق گفتگو باشند. در مذاکره اهداف از قبل مشخص است و میخواهیم نظر خود را تحمیل کنیم ولی در حل منازعه اگر استدلال طرف مقابل برتر بود و تقدم پیدا کرد نظر ما عوض می شود. بنا به تاکید وی دیپلماسی اقناعی بر اجبار تقدم دارد. او به دیپلماسی پنهان نیز اشاره کرد که امروزه در کشور ما در حال انجام است و از دیپلماسی آشکار کاربرد بیشتری دارد.
او ضمن اشاره به این موضوع که رشتههای روابط بینالملل و مطالعات منطقهای واردکننده مفاهیم از رشتههای دیگر هستند در مورد علل و عوامل تحول نظریههای حل منازعه گفت: علل به دو دسته نظری و عملی تقسیم می شوند. تحولات نظری شامل روابط بینالملل پساغربی، ملیگرایی نظری و روابط بینالملل جهانی است. از جمله تحولات نظری می توان به تحول در نظریات روابط بینالملل، منطقهگرایی، چرخش معناگرایی، گلچینگرایی در نظریهها، نظریههای میانبر، چرخش کرداری اشاره کرد که در حل منازعه خیلی مهم هستند. سپس افزود: آنها معتقدند روابط بینالملل همان کردارهای روزمره ماست و خیلی پیچیده نیست. حل منازعه هم یک عملکرد روتین بین انسانها است. تحولات عملی به بیان وی شامل تغییر و تحولات نظام بینالملل، ظهور نظم چندقطبی، خودمختاری و آزادی عمل مناطق بعد از فروپاشی شوروی است که استقلال عمل بیشتری پیدا کردند. او اضافه کرد: اگر نظام یکقطبی بود عملا با تغییر نظام بینالملل و چندقطبیشدن آزادی عمل بیشتری برای مناطق به وجود میآورد.
بنا به اظهارات دکتر دهقانی فیروزآبادی ظهور منازعات چندسببی فقط بین کشوری نیست بلکه درونکشوری هم هست. ظهور بازیگران نوظهور و نقشآفرینی بازیگران منطقهای به ویژه در جهان جنوب جزء تحولات در نظر گرفته میشوند، از جمله آزادی عمل مناطق و خودمختاری بازیگران منطقهای که در اثر تحولات نظام قدرت بینالملل به وجود آمده است. مثلا امروزه عربستان احساس خودمختاری استراتژیک میکند و به غیر از آمریکا میتواند با دیگر کشورها هم رابطه داشته باشد.
وی در توضیح مختصات نظریههای نوین حل منازعه گفت: نظریات، چندسطحی و چندعاملی شده و مبتنی بر همهجانبهنگری هستند. اهداف حل منازعه هم فقط امنیتی-نظامی نیستند بلکه اهداف سیاسی، اقتصادی و برای کسب پرستیژ است.
او در پایان تاکید کرد: در حل منازعه مهم آن است که دو طرف یکدیگر را بفهمند. اینکه میگویند روابط عمومی فردی قوی است یعنی عقل ارتباطی او بهتر است. روابط بینالملل همه ارتباط است. همانطور که در تعریف دیپلماسی آمده در روابط بینالملل مهم کسب اطلاعات و ایجاد ارتباط پس از عقل ارتباطی و عقل استدلالی است.
آخرین سخنران اختتامیه دبیر علمی همایش و دانشیار دانشگاه تهران، دکتر علیاکبر علیخانی در سخنرانی خود با عنوان «صلح نهادینه؛ دستاورد بیشتر، هزینه کمتر»، ابتدا از زحمات دستاندرکاران همایش در طول یک سال قدردانی و ابراز امیدواری کرد که این اقدامات بتواند اندکی در جهت تقویت گفتمان صلح و نگرشهای صلحجویانه موثر باشد.
او از منظر فلسفه سیاسی به طرح سوالی پرداخت که چگونه میتوان به صلح نهادینه رسید که در آن دستاورد بیشتر و هزینه کمتری پرداخت کنیم. وی مسئله بحث خود را اینطور بیان کرد که چه اصول و راهکارهایی میتوان ارائه داد که منافع، اهداف، خواستهها و گاهی خوی قدرتطلبی و جاهطلبی افراد برآورده شود به گونهای که بیشترین و بدترین هزینهها که همان خشونت است را جامعه پرداخت نکند و هزینهای نیز به دیگران تحمیل نشود.
وی در این باره تصریح کرد: این امر در سایه صلح نهادینه قابل جستجو است. سپس به پرسش اصلی خود اشاره کرد که چگونه میتوان با کمترین هزینه، بیشترین منافع را برای بیشترین افراد جامعه به دست آورد. او فروض مسئله را اینگونه بیان کرد: اول اینکه خشونت اغلب برای کسب و حفظ ثروت، قدرت، برتریطلبی و جاهطلبی صورت میگیرد و دوم اینکه هزینههای خشونت به حدی سنگین است که منافع را کاهش و خسران همگانی ایجاد میکند. سپس توضیح داد: این افراد قسمتی از منافع خود را باید صرف توجیه خشونت خود کنند. وی دو راهحل برای آن ارائه داد. اول توافق بر سر اصول مبنایی که به نفع همگان است و دوم نهادینهکردن صلح از طریق برخی سازوکارها.
به عقیده وی منشا خشونت تلاش برای رسیدن به منافع، اهداف و خواستهها است. اعم از اینکه اهداف مادی، غیرمادی، الهی، مقدس، بشردوستانه و دموکراسیخواهانه باشد. او در این مسیر افراد، سازمانها، گروهها، احزاب، نظامهای سیاسی و حکومتها را به سه دسته تقسیم کرد و گفت: اول آنهایی که به صراحت در پی قدرتطلبی، برتریجویی، ثروتطلبی، و پست و مقام هستند. آنها انواع فرصتهای مادی و غیرمادی را جستجو و در آخر یا به آن میرسند و یا برای رسیدن به آن خشونت میورزند. دست دوم آنهایی که با انگیزههای الهی، بشردوستانه و دموکراسیخواهانه به دنبال اهداف خود هستند. عمده نظریههای جنگ عادلانه در این راستا است که میگویند این جنگ مجاز است چون اهداف بشردوستانه دارد. دسته سوم آنهایی هستند که اهداف انسانی، الهی، بشردوستانه، حقوق بشر و دموکراسی را پوششی برای منافع شخصی و گروهی قرار میدهند. آنها به دنبال قدرت، ثروت، و پست و مقام و موقعیت، و در اصل در دسته اول هستند که در پوشش دسته دوم حرکت میکنند. به عقیده وی دسته دوم و سوم را نمیتوان از هم تفکیک کرد. نمیتوان تشخیص داد کسی که با انگیزههای الهی، اخلاقی و انسانی به دنبال منافع و خواسته هایی است واقعا درست میگوید یا از دسته سوم است که اینها را پوششی برای رسیدن به منافع شخصی قرار میدهد.
او اضافه کرد: اما در عرصه عملی و عینی ما با یک پدیده مواجه هستیم. هر سه دسته در عرصه عمل یک دسته هستند. همه خشونت میورزند. اگر هر سه دسته بتوانند از طریق یک سری سازوکارهای تعریفشده و مجاری شفاف قانونی اهداف و منافع خود را پیگیری کنند و در مقابل عملکرد خود پاسخگو باشند میتوان از خشونت جلوگیری کرد.
وی این نکته را مطرح کرد که اگر این مجاری شفاف قانونی وجود داشته باشند افراد از طریق آنها به دنبال قدرتطلبی، ثروتطلبی و جاهطلبی خواهند رفت و اگر وجود نداشته باشد افراد از پیگیری اهداف دست بر نداشته و از راههای غیرمشروع پیگیری میکنند. بنابراین از جانب برخی از افراد جلوگیری میشوند و خشونت رخ میدهد. او سپس به ذکر دلایل اقدانات خشونت باز برخی برای رسیده به اهداف و خواسته هایشان پرداخت و گفت: نخست ناتوانی آنها در کسب منافع جاهطلبانه از طریق گفتگو و مذاکره است. دوم ناتوانی آنها در رسیدن به اهداف از طریق سازوکارهای قانونی، رقابت ساده و شفاف است. سوم به دلیل تخصصگریزی است که نتیجه آن عوامزدگی، عوامگرایی و جهالت است. وی تاکید کرد: جهل و نادانی منشا خشونت است و نمونه آن داعش هستند. چهارم اختلالات روانی و شخصیتی رهبران است که برای نمونه هیتلر و صدام را می توان مثال زد.
دکتر علیخانی در مورد هزینههای خشونت گفت: خشونت بیشترین و بدترین هزینه را بر جوامع تحمیل میکند چون با جان انسانها سر و کار دارد. انسان را از فلسفه خلقت، رشد و فعالیت دور و خوی حیوانی و درندگی را در انسان زنده میکند. نفرت و بدبینی ایجاد و از همه بدتر افراد شرور را بر مردم و جامعه حاکم و دانشمندان و متفکران را از گردونه خارج میکند و اخلاق را به مسلخ می برد. وی در این باره تصریح کرد: خشونت به هر اندازه و به هر دلیل، با نظام خلقت و ادیان الهی در تضاد است. خشونت با هر هدفی منشا نابودی است. به بیان او حضرت علی علیه السلام اساس و مبنای خشونت را نامشروع میداند. حضرت علی علیه السلام به اصول اخلاقی و عدالت پایبند بود و خشونت را اساسا ضد اخلاقی و ظلم می دانست. او سپس تاکید کرد: خشونتورزی در راه حق و عدالت معنی ندارد و تناقض است، این که ظلم مرتکب شویم تا به عدالت برسیم خودش یک روند باطل است. گفته می شود خشونت آخرین راه برای حل یک مسئله یا کسب منافع بحق یا رسیدن به اهداف است، اینکه گاهی آخرین راه همان اول انتخاب می شود و گاهی به تمامیت ارضی، امنیت ملی و به مذهب گره میخورد سخنی ناپذیرفتنی است. او بر اساس قرآن و سنت گفت: ما همیشه با گفتگو میتوانیم راهی را بیابیم. خشونت یک خسران همگانی است. در خشونت همه میبازند چون هیچ پدیدهای به اندازه خشونت پیامدهای مخرب منفی درازمدت و گسترده ندارد. وقتی اتفاق افتاد همه جامعه چه به لحاظ عملی و چه ذهنی با آن درگیر میشوند.
علیخانی معتقد بود وقتی خشونت رخ می دهد بخش عمده جامعه به لحاظ ذهنی یا عملی در آن درگیر می شوند، او افراد درگیر خشونت را اینطور برشمرد: نخست خشونتورزان هستند. آنها کسانی هستند که در یک سلسله مراتب (از بالا به پایین) و یا یک منظومه (سیستمی) اعم از نظری و عملی مستقیم یا غیرمستقیم در خشونت نقش دارند. دسته دوم خشونتگیران هستند که به هر دلیلی مورد خشونت واقع میشوند. دسته سوم خشونتبینان یا شاهدان خشونت هستند. اینها عمده افراد جامعه هستند که از خشونت مطلع میشوند. چهارم خشونتستیزان هستند که به لحاظ نظری و عملی، روی یک طیف از کمترین تا بیشترین، مخالفت خود را با خشونت اعلام میکنند.
او این چهار دسته را بخش عمده نیروهای فعال جامعه عنوان کرد و گفت: در صورت وقوع خشونت همه آنها تحت تاثیر قرار میگیرند. سپس تاکید کرد: در بین این چهار دسته بیشترین آسیب را خشونتگیران تحمل می کنند، گروه بعدی که آسیب می بینند خشونتورزان هستند. چون دچار عذاب وجدان میشوند، اگر نشوند دست کم باید هزینههای گزافی برای توجیه خشونت خود بپردازند. از سوی دیگر دچار زوال مشروعیت و بدنامی می شوند و اینها همه هزینه خشونت است. خشونتبینان یا شاهدان خشونت نیز چون در معرض اخبار خشونت هستند دچار آسیب روحی میشوند حتی اگر مستقیم تاثیر نگیرند. بخش عمدهای از مردم که در معرض هستند شادابی و خلاقیت شان را از دست می دهند و فضای جامعه کدر میشود چون خوشبختی و شادی مردم در هم گره خورده است، وی ادامه داد: خشونت یک ضرر همگانی است. حتی افراد، سازمانها، نهادها و ارگانهایی برای دستیابی و حفظ منافع، حفظ پست و مقام که خشونت میورزند اگرچه ممکن است در کوتاهمدت به اهداف خود برسند ولی در بلندمدت خود و جامعه را دچار خسران می کنند. چون باید بخش عمدهای از دستاوردهای ناشی از خشونت را برای توجیه خشونت صرف کنند، بخش دیگری از دستاوردهای خود را به کسانی بدهند که در کنار آنها اوامرشان را اجرا می کنند. بخشی را به رسانهها و تحلیل گران بدهند بخشی دیگر را برای تهیه ابزار و امکانات صرف کنند. بنابراین شاید نیمی از دستاورد خود را در راه خشونت توجیه و إعمال خشونت از دست می دهند، اینها می توانستند از همان ابتدا بدون خشونت و بدنامی، به همین میزان منافع دست یابند. اگر بتوان در صلح و گفتگو به منافع کمتر دست یافت پس چرا باید جنگ کرد تا بخشی از منافع و دستاورد را صرف جنگ کرد.
علیخانی از سخنان خود اینطور نتیجهگیری کرد که «کمترین دستاوردی که در بدترین موقعیت با صلح به دست آید بیشتر است از بیشترین دستاوردی که در بهترین موقعیت در منازعه و پیروزی به دست میآید». به بیان دیگر، «کمترین دستاوردی که در فضای تفاهم با گفتگوی صلحآمیز به دست می آید بیشتر است از بیشترین دستاوردی که از طریق خشونت و پیروزی در جنگ به دست آید». او به صورت سادهتر گفت: «در هر شرایطی کمترین دستاورد صلح از بیشترین دستاورد منازعه بیشتر است».
وی تاکید کرد: هزینههای خشونت به قدری عمیق است که به هیچ پیروزی نمیارزد. هزینههای مالی، روحی، روانی، جانی، تخریب زیرساختها، آسیب کودکان و زنان، از بین رفتن اقتصاد و تورم را در بر دارد. سپس به نقل از امام علی علیهالسلام گفت: از صلحی که دشمن تو را بدان فراخواند روی متاب که رضای خدا در صلح است و صلح تو را به آسایش رساند و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.
او با این جمله سخنان خود را پایان داد: پیروزی در جنگ یک شکست واقعی و پیروزی بر جنگ یک پیروزی واقعی است.
کلیدواژه ها: همایش صلح و حل منازعه | انجمن ایرانی مطالعات جهان | دانشکده مطالعات جهان |
مطالب مشابه
دفعات مشاهده: 633 بار |
دفعات چاپ: 310 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر