| تاریخ ارسال: 1397/8/7 |
چهارمین جلسه سلسلهنشستهای کارگاهی «نظریهها و روشها» در روز دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۷، با سخنرانی دکتر علی فتحی قرخلو، استادیار دانشکده الهیات دانشگاه تهران، با عنوان «دکارت بهمثابه پدیدارشناسی» در تالار حنانه دانشکده مطالعات جهان برگزار شد.
دکتر روحالله حسینی، مدیر مؤسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا، در آغاز نشست، با بیان آنچه از سوی کلیسا بر سر گالیله بهعنوان دانشمند آمد به معرفی رساله دکارت با عنوان گفتار در روش درست بهکاربردن عقل پرداخت. دکارت در این رساله کوجیتوی معروف خود را مطرح میکند و ضمن اثبات وجود خود، روش خود را در کشف حقیقت از راه کاربرد علوم و دانش معرفی میکند و درباره مهار طبیعت و تسلط و مهار بر آن سخن میگوید. دکتر حسینی با ذکر سفر خود با قطار در غرب اروپا، بیان داشت: «در این سفر از شهری به شهر دیگر مفهوم دکارت در تسلط بر طبیعت و مهار آن را به عینه درک کردم و همواره بهدنبال آن بودم که در محفلی دانشگاهی و نه لزوماً فلسفی، نظیر جمع کنونی که صاحبنظران و استادانی از رشتههای مختلف در آن حاضرند درباره این رساله دکارت صحبت شود که جزو نخستین کتابها درباره روششناسی در علوم و کاربست روش در کشف حقیقت در روش دکارتی است.» دکتر حسینی با ذکر این مقدمه و معرفی دکتر فتحی، ادامه جلسه را به ایشان سپرد.
دکتر فتحی در مورد روش دکارت و اهمیت آن در روششناسی و اینکه چرا پرسش روش در فلسفه پرسشی جدی تلقی شد سخنان خود را آغاز کرد. در اصل رساله گفتار در روش درست بهکاربردن عقل دکارت مقدمهای است که برای کتاب خود در باب فیزیک به رشته تحریر درآورد. همچنین، به کار هوسرل در پدیدارشناسی اشاره کرد. همچنین، سه کتاب برای مطالعه بیشتر در این حوزه معرفی کرد. در ادامه مشروح سخنرانی وی آمده است.
دکتر فتحی در مورد روش دکارت و اهمیت آن در روششناسی و اینکه چرا پرسش روش در فلسفه پرسشی جدی تلقی شد سخنان خود را آغاز کرد. در اصل رساله گفتار در روش درست بهکاربردن عقل دکارت مقدمهای است که برای کتاب خود در باب فیزیک به رشته تحریر درآورد. همچنین، به کار هوسرل در پدیدارشناسی اشاره کرد. همچنین، سه کتاب برای مطالعه بیشتر در این حوزه معرفی کرد. در ادامه مشروح سخنرانی وی آمده است.
۱٫ معرفی دکارت و اندیشه دکارت
دکارت اولاً و بالذات فیلسوف نیست و داعیه او در گام نخست فلسفه نیست، بلکه از سر اتفاق در مسیری قرار میگیرد که در نهایت منجر به ظهور فلسفه دکارت میشود. دکارت فیزیکدان و ریاضیدان بود که دغدغه علم داشت. در شرایط بعد از قرون وسطی و رنسانس و با توجه به شرایط تاریخی و پیشرفتهای علمی از سویی و حاکمیت تفکر مسیحی و کلیسا از سوی دیگر، که هر آنچه اندیشه و علم تلقی میشد باید از فیلتر کلیسا عبور میکرد تا مشروعیت و مجال رشد یابد، زمینه برای ظهور شکاکیت در دوره جدید فراهم آمد و نیز نظام کوپرنیکی جای نظام بطلمیوسی را گرفت و بهتبع آن پرسشهای جدی و جدیدی در حوزه علم مطرح شد. در چنین فضایی که تفکر، گویا به بنبست رسیده و سرآغاز جدیدی برای ظهور شکاکیت ایجاد شده بود، کوشش دکارت این بود که راهی برای یقین پیدا کند. دکارت با اینکه در حوزه علم، خود را رقیب گالیله میداند، بهدلیل تفکرات انتزاعی با اقبال مواجه نمیشود. دکارت بهدنبال رسیدن به یقین بود و در چارچوب یقین است که علم پایه و مبنا پیدا میکند و استقرار و دوام مییابد.
دکارت برای رسیدن به یقین در علم به سراغ ریاضیات میرود. ریاضیات دارای ضروریت و کلیت است و نوسان و تغییر در قضایا و مفاهیم ریاضی وجود ندارد. دکارت بهدنبال آن بود تا نشان دهد که آیا میتوان این یقین را به علوم دیگر نیز بسط داد و تفسیری ریاضیوار از همه علوم ارائه کرد. دکارت از این روش ذیل عنوان «ریاضیات عام» یاد میکند. موضوع ریاضیات کمّ است. مفاهیم ریاضی دارای دو ویژگی است که دکارت بهدنبال بسط آن در سایر علوم بود؛ یکی صراحت (clearness) و دیگری تمایز (distinctness).
به باور دکارت تنها چیزی که خداوند به نحو مساوی میان همه انسانها تقسیم کرده عقل است. لذا، انسانها با توجه به روش درستی که اتخاذ میکنند و عقل خود را در مسیر حقیقت قرارمیدهند، راه را برای رسیدن به یقین باز میکنند. دکارت بر این باور بود که اندیشه ارسطویی منطق زایا و کارآمد نیست، بلکه تکرار مکررات و دانستههاست در قالبی دیگر، و معرفت جدیدی نمیتوان از نظام منطق ارسطویی کسب کرد. لذا، روش را جایگزین منطق کرد. روش دکارت ناظر بر محتواست که در این میان از ریاضیات به مثابه الگویی مدد میگیرد که دارای یقین قطعی و ضروری است.
گرچه آرمان دکارت در نهایت با شکست همراه میشود، لکن گشایشگر راههایی است که در تفکر مدرن امروزه شاهد آنیم. دکارت از ایده وحدت علوم و یکپارچگی علوم سخن میگفت. همه علوم به ریشه واحدی بازمیگردد و آن متافیزیک است. دکارت همه علوم را بهمثابه درختی میداند که نام آن را درخت حکمت مینامد. ریشه آن متافیزیک، تنه آن طبیعیات یا فیزیک، و شاخههای آن دانشهای دیگری از جمله مکانیک، طب و اخلاق است. لذا، علوم بنیاد ثابتی دارد و همه علوم به یک امر واحد بازمیگردد. این ایده وحدت علوم بعد از دکارت نیز تقویت شد. هگل نیز فلسفه را بهمنزله دانش مطلق میگیرد. هگل همه امور را در بستر آگاهی تفسیر میکند.
شک برای دکارت شک روشی، دستوری و آگاهانه است؛ روانشناختی نیست، بلکه شکی آگاهانه است که برای رسیدن به یقین آغاز میشود؛ شک بهمثابه معبر است. لذا، دکارت همه علوم، باورها و گزارهها را به پرسش میکشد و شک را به همه گستره دانشها و نظام فکری سنتی وارد میکند، از جمله جهان طبیعی. این مراحلِ شک را دکارت به تفصیل در کتاب تأملات (ترجمه دکتر احمد احمدی) بیان کرده است. این کتاب همچون حدیث نفس و در قالب متکلم وحده است که درک و فهم آن چندان نیاز به دانش فلسفی ندارد. از مراحل ابتدایی شک آغاز میکند و در نهایت به پایه و بنیاد یقینی دست پیدا میکند که دکارت از آن با عنوان «نقطه ارشمیدسی» یاد میکند. ارشمیدس این پرسش را مطرح کرده بود که چه کسی میتواند نقطهای در زمین را به من نشان دهد که من بتوانم به آن تکیه کنم و کل زمین را به حرکت درآورم. دکارت نیز بهدنبال بنیان ثابتی است که بر اساس آن همه نظام علم را سامان دهد.
دکارت در این مرحله شک، همه چیز، از جمله جهان خارج را در دایره تعلیق قرار میدهد. جهان خارجی که امکان شک در آن وجود داشته باشد، باید کنار گذاشته شود. شکاکیت دکارت شکاکیت فراگیر است، اما مقصد دکارت نیست، بلکه آغاز آن است. دکارت در نهایت به کوگیتو (cogito) میرسد: میاندیشم پس هستم. این نقطه، نقطه ارشمیدسی و بنیاد معرفتی برای دکارت است؛ جوهره و پایه ثابتی است که در آن نمیتوان تردید کرد و راه را برای اثبات امور دیگر هموار میکند.
بازخوانی تفکر دکارت را در دوران معاصر و در آغاز قرن بیستم در آرای هوسرل میتوان یافت.
۲٫ پدیدارشناسی دکارت
دکارت آغازگر پدیدارشناسی است. این اصطلاح را خود دکارت بهکار نبرده است. لامبرت، فیلسوف معاصر کانت، اصطلاح پدیدارشناسی را استفاده کرد و بهمعنای توهم و مفهوم منفی تلقی کرد. بعد از او کانت این اصطلاح را بهکار برد. در واقع، کانت پدیدار (phenomena) را مطرح کرد، نه پدیدارشناسی (phenomenology) را. کانت phenomenon (پدیدار) و noumenon(شیء فینفسه، ذات امر) را در مقابل هم بهکار برد.
کانت در اصل ادامه پروژهای است که با دکارت شکل گرفته بود. کانت در قرن ۱۸، میگوید که هیوم مرا از خواب جزمیت بیدار کرد. هیوم فیلسوفی تجربهگرا بود که علیت را زیر سؤال برد و جوهر را حذف کرد. جوهر مفهومی عقلی است که در رویکر اصالت تجربی راه ندارد. اگر علم بنیاد و پایه و اساسی نداشته باشد، سر از شکاکیت در میآورد. کانت هم از این امر مستثنی نیست و بهدنبال آن است نشان دهد که چگونه قوانین و قواعد فیزیک نیوتن به طبیعت اطلاق میشود، در عین حال که کلیت و ضروریت دارد. کانت نیز ادامه سنت دکارت است. دکارت با تمام کوششی که داشت نتوانست از کوگیتو خارج شود و ساختار عالم را از نو بازسازی کند و به سرانجام برساند. کوگیتو فاعل شناسا «منی که میاندیشم» است. در این چارچوب دکارت دو مشکل اساسی دارد: عینیکردن (objective) عالم، و اثبات سوژهها و اذهان دیگر. کانت همین ایده دکارتی را ادامه میدهد، ولی دیوار میان سوژه و ابژه را برمیدارد، به این طریق که noumenon واقعیتِ بیرون از من است ولی از آنجا که خارج از من است و نمیدانم چیست، صرفاً از طریق قوای حسی (شهود حسی) و شناختی ( مقولات فاهمه) با آن نسبت دارم و فهم من از آن صرفاً پدیداری است. صورتها را «من» به نومن خارجی اطلاق میکنم. در واقع، یک پای قوانین فیزیکی از درون من بهعنوان فاعل شناسا و در تعامل با شیء فی نفسه (نومن) ظاهر میشود که هیچ گاه تغییر نمیکند. لذا با این بیان کانت، فیزیک نیوتن و علم اعتبار پیدا میکند.
شک برای دکارت شک روشی، دستوری و آگاهانه است؛ روانشناختی نیست، بلکه شکی آگاهانه است که برای رسیدن به یقین آغاز میشود؛ شک بهمثابه معبر است. لذا، دکارت همه علوم، باورها و گزارهها را به پرسش میکشد و شک را به همه گستره دانشها و نظام فکری سنتی وارد میکند، از جمله جهان طبیعی. این مراحلِ شک را دکارت به تفصیل در کتاب تأملات (ترجمه دکتر احمد احمدی) بیان کرده است. این کتاب همچون حدیث نفس و در قالب متکلم وحده است که درک و فهم آن چندان نیاز به دانش فلسفی ندارد. از مراحل ابتدایی شک آغاز میکند و در نهایت به پایه و بنیاد یقینی دست پیدا میکند که دکارت از آن با عنوان «نقطه ارشمیدسی» یاد میکند. ارشمیدس این پرسش را مطرح کرده بود که چه کسی میتواند نقطهای در زمین را به من نشان دهد که من بتوانم به آن تکیه کنم و کل زمین را به حرکت درآورم. دکارت نیز بهدنبال بنیان ثابتی است که بر اساس آن همه نظام علم را سامان دهد.
دکارت در این مرحله شک، همه چیز، از جمله جهان خارج را در دایره تعلیق قرار میدهد. جهان خارجی که امکان شک در آن وجود داشته باشد، باید کنار گذاشته شود. شکاکیت دکارت شکاکیت فراگیر است، اما مقصد دکارت نیست، بلکه آغاز آن است. دکارت در نهایت به کوگیتو (cogito) میرسد: میاندیشم پس هستم. این نقطه، نقطه ارشمیدسی و بنیاد معرفتی برای دکارت است؛ جوهره و پایه ثابتی است که در آن نمیتوان تردید کرد و راه را برای اثبات امور دیگر هموار میکند.
بازخوانی تفکر دکارت را در دوران معاصر و در آغاز قرن بیستم در آرای هوسرل میتوان یافت.
۲٫ پدیدارشناسی دکارت
دکارت آغازگر پدیدارشناسی است. این اصطلاح را خود دکارت بهکار نبرده است. لامبرت، فیلسوف معاصر کانت، اصطلاح پدیدارشناسی را استفاده کرد و بهمعنای توهم و مفهوم منفی تلقی کرد. بعد از او کانت این اصطلاح را بهکار برد. در واقع، کانت پدیدار (phenomena) را مطرح کرد، نه پدیدارشناسی (phenomenology) را. کانت phenomenon (پدیدار) و noumenon(شیء فینفسه، ذات امر) را در مقابل هم بهکار برد.
کانت در اصل ادامه پروژهای است که با دکارت شکل گرفته بود. کانت در قرن ۱۸، میگوید که هیوم مرا از خواب جزمیت بیدار کرد. هیوم فیلسوفی تجربهگرا بود که علیت را زیر سؤال برد و جوهر را حذف کرد. جوهر مفهومی عقلی است که در رویکر اصالت تجربی راه ندارد. اگر علم بنیاد و پایه و اساسی نداشته باشد، سر از شکاکیت در میآورد. کانت هم از این امر مستثنی نیست و بهدنبال آن است نشان دهد که چگونه قوانین و قواعد فیزیک نیوتن به طبیعت اطلاق میشود، در عین حال که کلیت و ضروریت دارد. کانت نیز ادامه سنت دکارت است. دکارت با تمام کوششی که داشت نتوانست از کوگیتو خارج شود و ساختار عالم را از نو بازسازی کند و به سرانجام برساند. کوگیتو فاعل شناسا «منی که میاندیشم» است. در این چارچوب دکارت دو مشکل اساسی دارد: عینیکردن (objective) عالم، و اثبات سوژهها و اذهان دیگر. کانت همین ایده دکارتی را ادامه میدهد، ولی دیوار میان سوژه و ابژه را برمیدارد، به این طریق که noumenon واقعیتِ بیرون از من است ولی از آنجا که خارج از من است و نمیدانم چیست، صرفاً از طریق قوای حسی (شهود حسی) و شناختی ( مقولات فاهمه) با آن نسبت دارم و فهم من از آن صرفاً پدیداری است. صورتها را «من» به نومن خارجی اطلاق میکنم. در واقع، یک پای قوانین فیزیکی از درون من بهعنوان فاعل شناسا و در تعامل با شیء فی نفسه (نومن) ظاهر میشود که هیچ گاه تغییر نمیکند. لذا با این بیان کانت، فیزیک نیوتن و علم اعتبار پیدا میکند.
پدیدارشناسی هوسرل در دوره مدرن مطرح شد. هوسرل به دکارت بازمیگردد، در عین حال که نقدهایی بر آن وارد میداند. دکارت این دقت را نداشت که آگاهی همواره آگاهی از چیزی و جهتدار (consciousness of)، ذاتالاضافه و در نسبت با چیزی است. به تعبیر هوسرل، آگاهی ما آگاهی از جهان زیسته و تجربه ما تجربهای از جهان زیسته است و جهان زیسته به غیر از جهان تجربی و وابسته به افقهای تفکر ماست.
هایدگر از پدیدارشناسی وجودی سخن میگفت که ما در جهان هستیم (being in the world). انسان را نمیتوان از جهان و عالم جداکرد. این عالم، عالم زیسته است. پدیدارشناسی هایدگر، هرمنوتیکال است و تعدد را میپذیرد و دایره آگاهی بشر را به نحو اگزیستانسیال بسط میدهد.
هر کسی با عوامل مشترک با دیگران، در عالم بینالاذهانی دیگران نمیتواند دخالتی داشته باشد، اما اگر همان مسیر را بروم، وجود من بخشی از عالم آنها میشود. این عالم برخواسته از پرسپکتیویسم است که برخاسته از تفکرات هوسرل است. هوسرل زیر بار هرمنوتیک نمیرود، چون ریاضیدان است و نمیخواهد سر از نسبیانگاری درآورد.
پدیدارهای بشری سیال است. پدیدارشناسی راهی است برای گشودن افقهای جدید؛ اینکه از یک پدیدار روایت دیگر و متفاوتی ارائه شود. تنها یک قالب برای توصیف پدیدارها وجود ندارد، بلکه نسبت به پرسپکتیوهای خاص و مختلفی، روایتهای مختلف و متفاوتی میتوان ارائه کرد.
تاریخ علم و تفکر بههمین طریق دوام یافته است و روایتهای مختلف و متنوع را روا دانستهایم. در علوم انسانی اهمیت این پدیدارشناسی و این افق و سابجکتیویتی مضاعف میشود، چون پدیدارهای بشری سیالاند و در قالب خشک ریاضیوار نمیتوان دید. در پدیدارشناسی تمامی پیشفرضها کنار گذاشته میشود و بهجایی میرسیم که پیشفرضی نداشته باشیم. پدیدارشناسی در راه بودن است. پدیدارشناسی خود را پدیدارشناسی میکند. پدیدارشناسی راهی است برای گشودن افقهای جدید؛ اینکه بتوان از یک پدیدار روایتی دیگر و متفاوت با روایتهای جاری و ساری داشت. تنها یک قالب برای توصیف پدیدارها وجود ندارد، بلکه بسته به پرسپکتیوهای خاص قالبها تغییر میکند. پدیدار شناسی بهمثابه روش در حوزه بسیاری از علوم نفوذ پیدا کرده است، از جمله هنر، اخلاق، دین، اندیشههای سیاسی، فرهنگ، و اقتصاد.
۳٫ برای مطالعه بیشتر
• درآمدی بر پدیدارشناسی، رابرت ساکالوفسکی، ترجمه محمدرضا قربانی، ناشر: گام نو.
• جنبش پدیدارشناسی، هربرت اشپیگلبرگ ترجمه مسعود علیا، ناشر: مینوی خرد.
• پدیدارشناسی هوسرل، دان زهاوی، ترجمه مهدی صاحبکار، ناشر روزبهان.
هایدگر از پدیدارشناسی وجودی سخن میگفت که ما در جهان هستیم (being in the world). انسان را نمیتوان از جهان و عالم جداکرد. این عالم، عالم زیسته است. پدیدارشناسی هایدگر، هرمنوتیکال است و تعدد را میپذیرد و دایره آگاهی بشر را به نحو اگزیستانسیال بسط میدهد.
هر کسی با عوامل مشترک با دیگران، در عالم بینالاذهانی دیگران نمیتواند دخالتی داشته باشد، اما اگر همان مسیر را بروم، وجود من بخشی از عالم آنها میشود. این عالم برخواسته از پرسپکتیویسم است که برخاسته از تفکرات هوسرل است. هوسرل زیر بار هرمنوتیک نمیرود، چون ریاضیدان است و نمیخواهد سر از نسبیانگاری درآورد.
پدیدارهای بشری سیال است. پدیدارشناسی راهی است برای گشودن افقهای جدید؛ اینکه از یک پدیدار روایت دیگر و متفاوتی ارائه شود. تنها یک قالب برای توصیف پدیدارها وجود ندارد، بلکه نسبت به پرسپکتیوهای خاص و مختلفی، روایتهای مختلف و متفاوتی میتوان ارائه کرد.
تاریخ علم و تفکر بههمین طریق دوام یافته است و روایتهای مختلف و متنوع را روا دانستهایم. در علوم انسانی اهمیت این پدیدارشناسی و این افق و سابجکتیویتی مضاعف میشود، چون پدیدارهای بشری سیالاند و در قالب خشک ریاضیوار نمیتوان دید. در پدیدارشناسی تمامی پیشفرضها کنار گذاشته میشود و بهجایی میرسیم که پیشفرضی نداشته باشیم. پدیدارشناسی در راه بودن است. پدیدارشناسی خود را پدیدارشناسی میکند. پدیدارشناسی راهی است برای گشودن افقهای جدید؛ اینکه بتوان از یک پدیدار روایتی دیگر و متفاوت با روایتهای جاری و ساری داشت. تنها یک قالب برای توصیف پدیدارها وجود ندارد، بلکه بسته به پرسپکتیوهای خاص قالبها تغییر میکند. پدیدار شناسی بهمثابه روش در حوزه بسیاری از علوم نفوذ پیدا کرده است، از جمله هنر، اخلاق، دین، اندیشههای سیاسی، فرهنگ، و اقتصاد.
۳٫ برای مطالعه بیشتر
• درآمدی بر پدیدارشناسی، رابرت ساکالوفسکی، ترجمه محمدرضا قربانی، ناشر: گام نو.
• جنبش پدیدارشناسی، هربرت اشپیگلبرگ ترجمه مسعود علیا، ناشر: مینوی خرد.
• پدیدارشناسی هوسرل، دان زهاوی، ترجمه مهدی صاحبکار، ناشر روزبهان.
مطالب مشابه
دفعات مشاهده: 1999 بار |
دفعات چاپ: 674 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر