سومین جلسه سلسلهنشستهای کارگاهی «نظریهها و روشها» در دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷، با سخنرانی دکتر علیاصغر سلطانی، زبانشناس و دانشیار دانشگاه باقرالعلوم، با عنوان «تحلیل گفتمان انتقادی بهمثابه روش» در تالار حنانه دانشکده مطالعات جهان برگزار شد.

دکتر سلطانی سخنرانی خود را در سه بخش شامل مقدمه، چهار ویژگی زبان در تحلیل گفتمان و تعریف گفتمان، و سه گرایش مهم در تحلیل گفتمان (ساختگرا، نقشگرا، انتقادی) مطرح کرد و بر تحلیل گفتمان انتقادی متمرکز شد. وی با بیان پنج اصل مهم در تحلیل گفتمان انتقادی، سه رویکرد مهم در این تحلیل را معرفی کرد: رویکرد اجتماعی- شناختی، رویکرد کردار اجتماعی از دیدگاه فرکلاف، و رویکرد جامعهشناسی- زبان گفتمانی که روث وداک پایهگذار آن است. و با جمعبندی سخنرانی خود را خاتمه داد. در ادامه مشروح سخنرانی وی آمده است.

- مقدمه
تحلیل گفتمان با تحلیل محتوا دو مقوله کاملاً جداست. تحلیل گفتمان مبحثی میانرشتهای و بسیار گسترده است که بخش عمده مباحث آن از زبانشناسی است، ولی در بسیاری از رشتههای مختلف علوم انسانی ریشه دارد. تحلیل گفتمان در حوزههای مختلفی اعم از زبانشناسی، روانشناسی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، تحلیل ادبی، مطالعات رسانهها، تحلیل متون علمی و نظایر آن کاربرد دارد. برای درک بهتر آن، دانشجویانی که پیشینه زبان و زبانشناسی دارند بهتر است بر بخشهای تحلیل سیاسی- اجتماعی و فرهنگی گفتمان بیشتر تمرکز کنند و دانشجویان با پیشینه علوم اجتماعی و علوم سیاسی بیشتر درباره مباحث تحلیل زبانی و مباحث زبانشناسی در تحلیل گفتمان مطالعه کنند، زیرا تحلیل گفتمان تحلیلهای ریز زبانی است.
پیش از ورود به بحث اصلی، یعنی تحلیل گفتمان انتقادی، نخست چهار ویژگی مهم زبان را بررسی میکنیم که در تحلیل گفتمان با آن سروکار داریم.
۱.۱. چهار ویژگی زبان در تحلیل گفتمان
زبان رسانهای برای بازنمایی پدیدههای جهان است که در بازنمایی آن واقعیت را دچار تغییر عمیق و جدی میکند و معانی ناخواستهای را به آن اضافه میکند. در تحلیل گفتمان در اصل بهدنبال همین معانی و تغییرات هستیم. ولی باید میان واقعیت و حقیقت تمیز قائل شد. حقیقت برای گزارهها و واقعیت برای پدیدههای پیرامون مانند کوه و جنگل و جزآن در نظر گرفته میشود.
نخستین ویژگی زبان که سبب میشود واقعیت را آنطور که هست نتوانیم بازنمایی کنیم، این است که واقعیت بیرونی یکپارچه، پیوستار و آنالوگ است و بدون واسطه زبان قابلفهم نیست. زبان از طریق مقولهبندی، واقعیت آنالوگ را تکهتکه میکند و بهصورت دیجیتال یا عددی درمیآورد و آن را بازنمایی میکند. در تحلیل گفتمان، از طریق زبان گوینده به مقولهبندی و بازنمایی آن فرد از آن واقعیت و بار ایدئولوژیکی او پی میبریم.
دومین ویژگی زبان که در تحلیل گفتمان بسیار مهم است این است که ذهن ما همه چیز را تقابلی و با دوگانهسازی قابلدرک میکند. شناخت با ایجاد تمایز امکانپذیر میشود. این تقابلها و دوگانهسازیها ما را از واقعیت دور میسازد. در گفتمانها دیگری و تضاد با واقعیت مطرح میشود، حتی اگر وجود نداشته باشد و به این ترتیب هویتها را تعریف میکنند، چه فردی و چه گروهی که بر پایه این تقابلها شکل میگیرد. فلاسفه هم بر این باورند که هر چیزی با ضد خود شناخته میشود.
سومین ویژگی زبان در تحلیل گفتمان، این است که واقعیت غیرخطی است ولی زبان خصلت خطی دارد. در نتیجه هنگام بهتصویر کشیدن واقعیت ناگزیر به اولویتبندی و انتخابایم که باعث تحریف واقعیت میشود. این اولویتبندی و انتخاب بر پایه افکار و نگرشهای فردی صورت میگیرد و در تحلیل گفتمان این افکار را استخراج میکنیم.
چهارمین ویژگی زبان این است که واقعیت بیرونی بینام است اما هنگام نامدهی به واقعیت در زبان، بار ایدئولوژیکی گوینده بدان افزوده میشود. برای مثال، عملیات انتحاری، عملیات تروریستی، حادثه و شهادت نامی است که برای یک واقعیت بر اساس ایدئولوژی گوینده بهکار برده میشود.
۱.۲. تعریف گفتمان
با این مقدمه به تعریف گفتمان میپردازیم: «تحلیل گفتمان شیوهای است برای مواجهه و حل مسئلهای پژوهشی از طریق ساختارشکنی (واسازی) متن.» بهعبارت دیگر، هیچ متنی، چه نوشتاری و چه گفتاری خنثی نیست، بلکه جهتدار است. تحلیل گفتمان تلاشی است برای دستیابی به انگیزهها و اندیشههای پنهان در پس متن؛ برای مثال، تحلیل متون سیاسی عبارت است از کشف ایدئولوژیها و شناخت روابط قدرت پنهان در آنها. در تحلیل گفتمان هم از روش کمّی استفاده میشود و هم از روش کیفی.
فیلم یا عکس و هر نظام نشانهای نیز متن و گفتمان محسوب میشود و گفتمان صرفاً بر زبان گفتار و نوشتار خلاصه نمیشود، بلکه تحلیل گفتمان در دو حوزه رشد کرده و شکل گرفته است: یکی در حوزه زبانشناسی، و دیگری در فلسفه سیاسی- اجتماعی. در تحلیل گفتمان این دو دسته نظریه را باید کاملاً از هم تفکیک کرد و هر یک از این دو حوزه با هم متفاوت است، و تعریف زبان و گفتمان وارونه میشود: در یکی زبان بزرگتر از گفتمان و در دیگری گفتمان بزرگتر از زبان است.

- گرایشهای مهم در تحلیل گفتمان
در حوزه زبانشناسی سه گرایش عمده در تحلیل گفتمان وجود دارد: تحلیل گفتمان ساختگرا، تحلیل گفتمان نقشگرا، و تحلیل گفتمان انتقادی.
۲.۱. تحلیل گفتمان ساختگرا
تحلیل گفتمان ساختگرا بر اندیشههای ساختگرایی دو سوسور بنا شده است. بعد فلسفی زبان در اینجا مطرح نیست. دو سوسور با تمایز قائلشدن میان longue (نظام قواعد زیرین و پنهان در یک جامعه زبانی) و parole (گفتار تکتک افراد) دو لایه را مطرح کرد و به longue پرداخت. از این دیدگاه مارکس (جامعه از دو لایه تشکیل شده است و در زیر لایهای از جامعه که میبینیم روابط اقتصادی نهفته است) و فروید (در پس رفتارهای ما لایه دیگری به نام سکس وجود دارد) ساختگرا محسوب میشوند. شاگردان سوسور دو دسته شدند: عدهای در اروپا ماندند و دستهای دیگر به آمریکا رفتند و در مواجهه با زبانهای سرخپوستان، به سمت صورتگرایی سوق پیدا کردند تا به معنا (فورمالیستها). از این منظر نخستین نظریه تحلیل گفتمان را در سال ۱۹۵۲ هریس از دانشگاه امآیتی مطرح کرد. استدلال در دستور سنتی بر این پایه بود که کلمات را در علم صرف (morphology) و جمله را در علم نحو بررسی میکردند و بحث در همینجا پایان میگرفت. در واقع، بزرگترین سطح تحلیل جمله بود و با واحدهای از آن بزرگتر کاری نداشتند.
هریس بهدنبال عناصری در سطح پاراگراف یا بزرگتر از آن رفت و بحث اتصال و یکپارچگی میان جملات و پاراگرافها را دنبال کرد. وی برای نخستین بار تحلیل گفتمان ساختگرایی (structural discourse analysis) را بهعنوان اصطلاحی علمی مطرح و در مقالهای منتشر کرد. این تحلیل فقط روی متن نوشتار استفاده میشود و به تحلیل ارتباطات ساختاری و شکلی جملات میپردازد، نظیر حروف ربط (conjunction)، انسجام واژگانی، کلمات همخانواده، ضمایر و دیگر عناصری که در صورت متن وجود دارد. در این تحلیل متن بزرگتر و بالاتر از جمله است و تحلیل گفتمان نیز تحلیل متن است (متن محور است) که بزرگتر از سطح جمله محسوب میشود. این تحلیل ده دوازده سالی رونق داشت ولی بعد از آن از رونق افتاد.
۲.۲. تحلیل گفتمان نقشگرا
پانزده سال بعد از طرح تحلیل گفتمان ساختگرا، در انگلیس زبانشناسی نقشگرا شکل گرفت. هلیدی و حسن به شکل توجه نکردند و به کاربرد و نقش زبان پرداختند (factionalism). از این نگاه تحلیل گفتمان صورتگرا ناکارآمد است، زیرا بخش عمدهای از کاربرد زبان به فرم زبان معطوف شده و از ارتباطات روزمره فاصله گرفته است. تعریف تحلیل گفتمان نقشگرا از گفتمان عبارت است از کاربرد زبان در ارتباطات روزمره (language use)؛ و بافت (context) نیز در تحلیل وارد شد. تحلیل گفتمان نقشگرا این بافت را محدود در نظر میگرفت و بر کاربرد مکالمه در برابر نوشتار تأکید شد. شاخهای از تحلیل گفتمان به عنوان بررسی گفتمان کلاسی برای بررسی گفتمان میان معلم و شاگرد با هدف ارتقای آموزش یا تحلیل گفتمان پزشک و بیمار برای ارتقای سلامت در جامعه، نحوه نوبتگیری در مکالمه، و مهارتهای گفتمانی از همین تحلیل گفتمان نقشگرا شکل گرفت و بر مکالمه (conversational analysis) تأکید شد. این تحلیل ارتباط زیادی با شاخهای از زبانشناسی کاربردی (pragmatism) دارد و در دانشگاههای مختلفی درباره آن تحقیق میشود.
۲.۳. تحلیل گفتمان انتقادی
در دهه ۷۰، تحلیل گفتمان انتقادی پدید آمد و به قوت به کار خود ادامه میدهد. در سال ۱۹۷۹ کتابی با عنوان زبان و کنترل تألیف شد و نخست زبانشناسی انتقادی نام گرفت و مبنای مباحث تحلیل گفتمان انتقادی را شکل داد. رابطه زبان و قدرت و زبان حاکمیت مطرح شد، زیرا زبان ابزاری است که حاکمان با آن حکومت خود را مشروعیت میبخشند. الیستر پنیکوک این نقد را بر تحلیل گفتمان نقشگرا وارد کرد: «تحلیل گفتمان نقشگرا با تمرکز بر رابطه بین صورتهای زبانی و بافت، با مفهومی بسیار محدود (محیط بلافصل؛ منظور گوینده، دانش پسزمینهای و قواعد گفتاری) در قیاس با نیروهای وسیعتر اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی که زندگی ما را تحت تأثیر قرارمیدهد، به برداشتی تنگنظرانه مبدل شده است. بهنظر میآید توقف بر گونهای از تحلیل گفتمان که سوژه را کاملاً خودمختار تصور کرده و کاربرد زبان را عاری از شرایط ایدئولوژیک میپندارد، کفایت نمیکند.»
در اصل، برای رفع کاستیهایی که در تحلیل گفتمان رایج در زبانشناسی وجود داشت، تحلیلگران گفتمان انتقادی مفاهیمی مانند نقد، ایدئولوژی، و قدرت را نیز وارد تحلیل گفتمان کردند (critical discourse) و بافت کاربرد زبان را با بافتهای وسیعتر اجتماعی و فرهنگی ربط داد. در این نوع تحلیل گفتمان ایدئولوژی و نگرشِ برای مثال رئیس جمهور به موضوعی خاص از میان گفتمان وی قابل استخراج است. در این تحلیل به قدرت بیش از پیش توجه شد و از نظریهها فوکو در تحلیل گفتمان استفاده میکنند.
برداشتهای متفاوتی از مفهوم نقد در نگرش تحلیل گفتمان انتقادی وجودی دارد. عدهای به مکتب فرانکفورت روی آوردند که تحلیلها باید فایدهای برای جهان بشری داشته باشد و مشکلی از جوامع بشری مثل تبعیض نژادی را حل کند. عدهای به نقد ادبی و عدهای دیگر به ایدئولوژی متمایل شدند. در ایدئولوژی مارکس نظام طبقاتی جامعه و طبقه بورژوا و کارگری و ابزارهای طبیعیسازی طبقه سرمایهداری برای مهار طبقه کارگر و کنترل شرایط موجود و ایجاد آگاهی کاذب بررسی میشود. بنا به گفته وداک، واضع یکی از سه رویکرد اصلی تحلیل گفتمان انتقادی: «انتقادی را باید به منزله فاصله داشتن از دادهها، قرار دادن دادهها در بطن امر اجتماعی، اتخاذ موضع سیاسی شفاف، و تمرکز بر خوداندیشی هنگام تحقیق دانست.»

در تعریف قدرت نیز در دو سوی یک پیوستار میتوان دو تعریف ارائه کرد: یکی ابزاری آگاهانه در دست عدهای برای مهار عدهای دیگر؛ و دیگری تعریف فوکویی به این مفهوم که حوزهای از اجتماع نیست که قدرت در آن یافت نشود و قدرت و دانش را مطرح میکند. به تعبیر فرکلاف در کتاب زبان و قدرت (۱۹۸۹: ۱) «دو هدف اصلی در تحلیل گفتمان انتقادی دنبال میشود. یکی کمک به تصحیح این کمتوجهی گسترده نسبت به اهمیت زبان در تولید، حفظ، و تغییر روابط اجتماعی قدرت، و دیگری کمک به افزایش هوشیاری نسبت به اینکه چگونه زبان در حاکمشدن بعضی بر بعضی دیگر نقش دارد، زیرا هوشیاری نخستین گام بهسوی رهایی است.» فرکلاف معتقد است: «برای گرهزدن ایدئولوژی به قدرت و سلطه، به روابط نامتقارن قدرت و به سلطه رجوع میکنم. آثار فوکو، بهویژه، فهم متفاوتی از قدرت را رواج داده است که بر اساس آن قدرت بهمنزله ویژگی فراگیر فناوریهایی است که به نهادهای جدید ساخت میبخشد؛ قدرتی که در اختیار هیچ طبقه اجتماعی، طیف یا گروه خاصی نیست و به آن منتسب نیست. نگرانی من این است که این معنای قدرت جایگزین معنای قبلی و سنتیتر شده است و باعث غافلشدن از تحلیل نامتقارن بودگیهای قدرت و روابط سلطه شود. یکی از اهداف مهم تحلیل انتقادی، حذف قدرت/ سلطه در نظریه و در عمل است.»
۲.۳.۱. پنج اصل تحلیل گفتمان انتقادی
بر اساس آنچه گفتیم، پنج اصل بنیادین تحلیل گفتمان انتقادی به شرح زیر است:
- بخشی از ساختارها و فرایندهای اجتماعی و فرهنگی، زبانی- گفتمانی است.
- گفتمان هم سازنده و هم ساختهشده است.
- کاربرد زبان باید در بافت اجتماعی آن بهصورت تجربی تجزیه و تحلیل شود.
- گفتمان کارکرد ایدئولوژیکی دارد.
- تحقیق باید انتقادی باشد.
۲.۳.۲. سه رویکرد مهم در تحلیل گفتمان انتقادی
سه رویکرد مهم در تحلیل گفتمان انتقادی یکی رویکرد اجتماعی- شناختی (socio-cognitive approach) وندایک است. او بهتدریج در طی مطالعات خود در قالب تحلیل گفتمان انتقادی رویکردی متفاوت از دیگران یافت و بر نقش شناخت در تحلیل انتقادی گفتمان، ارتباطات و تعاملات اجتماعی متمرکز شد. او موفق شد با برقراری پیوند میان سه مفهوم گفتمان، شناخت و اجتماع، مثلثی را شکل دهد که مبنای رویکرد متمایز او به تحلیل گفتمان انتقادی، یعنی رویکرد اجتماعی- شناختی شد.
دیدگاه دوم، دیدگاه فرکلاف بود که گفتمان را بهمثابه کردار اجتماعی مینگرد و سه لایه برای آن متصور است. داخلیترین لایه متن و محاط بر آن کردار گفتمانی و محاط بر آن کردار اجتماعی است. بر اساس این الگو، هر نمونه کاربرد زبان، رویدادی ارتباطی و دارای جنبههای زیر است:
- متن (گفتار، نوشتار، نمادهای بصری یا ترکیبی از همه این موارد)
- کردار گفتمانی شامل تولید و مصرف متون (تحلیل بینامتنی)
- کردار اجتماعی (تحلیل کلان اجتماعی).
رویکرد مهم سوم رویکرد جامعهشناسی- زبان گفتمانی (discourse socio-linguistics) روث وداک (۲۰۰۱: ۶۶) است. او نیز مانند فرکلاف بر این باور است که رابطهای دیالکتیک بین کردارهای گفتمانی خاص و حوزههای خاص عمل (از جمله موقعیتها، چارچوبهای نهادی، و ساختارهای اجتماعی) مفروض است که این کردارهای گفتمانی در درون آن قرار گرفته است. از سویی، شرایط موقعیتی، نهادی و اجتماعی گفتمانها را شکل میدهد و بر آن تأثیر میگذارد. از سویی دیگر، گفتمانها بر اعمال و فرایندهای سیاسی و اجتماعی گفتمانی و غیرگفتمانی تأثیر میگذارد. بهعبارت دیگر، گفتمانها را بهمثابه کردارهای اجتماعی زبانی، میتوان هم سازنده کردارهای اجتماعی غیرگفتمانی و گفتمانی دانست و هم در همان حال، ساختهشده بهواسطه آنها در نظر آورد.
- جمعبندی
تحلیل گفتمان ساختگرا: تأکید بر متن نوشتاری، بیتوجهی به بافت
تحلیل گفتمان نقشگرا: تأکید بر زبان هنگام کاربرد و تحلیل گفتگو، معنای محدود بافت تحلیل
تحلیل گفتمان انتقادی: گسترش مفهوم بافت به حوزههای گستردهتر اجتماعی، توجه به ایدئولوژی و قدرت در تحلیل، اتخاذ رویکرد انتقادی
گرایشهای عمده تحلیل گفتمان در زبانشناسی: تشابه تحلیل گفتمان ساختگرا، نقشگرا، و انتقادی در این است که در هر سه نظریه گفتمان کوچکتر از زبان است.