انجمن ایرانی مطالعات جهان- اخبار انجمن 7
نشست «شرق شناسی-غرب شناسی؟» برگزار شد

حذف تصاویر و رنگ‌ها  | تاریخ ارسال: 1396/8/28 | 
پنجمین نشست از سلسله جلسات مطالعات غرب با رویکرد ایرانی به همت موسسه مطالعات امریکای شمالی و اروپا و همکاری انجمن ایرانی مطالعات جهان در ۲۲ آبان ۹۶ برگزار شد.
سخنران این نشست که با موضوع «شرق شناسی-غرب شناسی؟» برگزار شد، بحث خود را با طرح چند پرسش آغاز کرد: آیا غرب شناسی امکان وجود دارد؟ و آیا ما در ایران امروزی می توانیم چیزی به عنوان غرب شناسی داشته باشیم،‌ همانگونه که شرق شناسی داریم؟
وی با اشاره به کتاب شرق شناسی ادوراد سعید با عنوان Orientalism گفت: نقد سعید مستقیما معطوف به رشته شرق شناسی است که در دانشگاه های غربی تدریس می شده و می شود. پروژه شرق شناسی ادوارد سعید تلاش غرب را نشان می دهد برای خلق و به تصویر کشیدن شرقی که قرار است وجه تمایز و وجه مقابل غرب باشد تا غرب بتواند هویت خودش را تعیین کند و بتواند مرز وجودی خودش را با دیگری، آن دیگری که خودش ساخته، نشان دهد و مورد تفحص قرار دهد. دکتر فریدزاده همچنین استدلال های منتقدان سعید را برشمرد و نهایتا به این پرسش رسید که آیا غرب شناسی به آن شکلی که شرق شناسی وجود دارد می تواند وجود داشته باشد یا خیر. پاسخ دکتر فریدزاده به این سوال منفی بود. به گفته وی،‌ ما این قدرت را نداریم که یک ابژه غربی بسازیم و آن را موضوع مطالعه خودمان قرار دهیم و اگر هم بتوانیم با پرسش های اساسی شرق شناسی سعید مواجه می شویم. زیرا این غرب شناسی تدوین شده تصنعی،‌خیالی و واهی است.
دکتر فریدزاده گفت این پرسش را داریوش آشوری به گونه ای پیش گویانه در مقاله ای با عنوان «ایرانشناسی» مطرح می کند. انتشارات آگاه سال ۱۳۵۵ چاپ سوم این کتاب را منتشر کرده است و مقاله سال ۱۳۵۰ یعنی ۸ سال قبل از اینکه ادوادر سعید شرق شناسی را بنویسد، به رشته تحریر درآمده است. عجیب است که داریوش آشوری بر خلاف گفتمان  رایج آن دوران در دهه ۵۰ شروع می کند و نکاتی را زیر سوال می برد؛ اینکه اینکه اصلا ما می توانیم ایرانشناسی داشته باشیم و اصلا ایرانشناسی چیست؟ مقاله بدین صورت شروع می شود که چگونه است که رشته های غرب شناسی را در دانشگاه های خود نداریم و اگر نداریم پس شرق شناسی به چه معناست؟ در ادامه آشوری به خود مفهوم شرق می پردازد در مقابل مفهوم غربی که توسط اروپایی های قرن ۱۹ تولید شده است. او پیش از اینکه ادوارد سعید کتابش را بنویسد به این نکته اشاره می کند که اروپایی های قرن ۱۹ شرق را تولید کردند در حالیکه مردمی که در حوزه شرق زندگی می کردندخودشان را شرقی نمی دانستند، آنها مشغول زندگیشان بودند. سلاحی که اروپایی ها بر آن تسلط کامل دارند این است که ما غربی ها علم داریم,‌ معیارهای علمی و عینیت علمی داریم، سیر تکاملی پیشرفت علمی را طی کرده ایم و شما شرقی ها هنوز در مسیر آن قرار نگرفته اید. شرق ساخته شده آلوده به پیش داوری های تاریخی،‌مورد مطالعه عینی شرق شناسان قرار گرفته و به همین دلیل شرق شناسان ادامه کار باستان شناسان را انجام می دهند. آشوری می گوید باستان شناسان کاری نمی کنند جز اینکه برای اشیاء قابلیت عتیقه ای بسازند. آنها می خواهند ما از خودمان همین تصویر را داشته باشیم یعنی شرق و ایرانی ای که به گذشته و باستان تعلق دارد و یک هویت مرده دارد. اگر ما هم خودمان را متصل و متصف به آن دوران کهن مرده بدانیم و در تلاش باشیم تا بگوییم ما خیلی چیزها داریم ما متعلق به یک تمدن کهن و از نوادگان کوروش هستیم،‌این ناشی از جنون و عقده ای دن کیشوت وار است.
در مورد غرب شناسی و امتناع یا امکان علمی به نام غرب شناسی، باید گفت که ما آلمانی شناسی داریم نه تنها در ایران بلکه در هند و در خود آلمان. اما امروزه علم بینارشته ای جدیدی پدید آمده به نام Intercultural German Studies. در دانشگاه «فرای برلین» به عنوانGlobal Philosophy رشته ای تاسیس شده و تلاشش معطوف به گسترده تر کردن دامنه علوم به ظاهر تثبیت یافته است. فلسفه اسلامی در دانشکده فلسفه ای که من درس خواندم تدریس نمی شد. در موسسه ای به نام پژوهشکده اسلام شناسی عرضه می شد. هنر معماری اسلامی در دانشکده هنر دانشگاه معماری تدریس نمی شد. در انستیتو ایران شناسی تدریس می شد. اما رشته Global Philosophy سعی در برطرف کردن این معضل دارد. ظاهرا اروپایی ها به مرور زمان دریافته اند که فارغ از اینکه فلسفه، فلسفه اسلامی است یا غیر اسلامی، پرسشی مطرح می کند: پرسش فلسفی. و باید با آن به مثابه پرسش فلسفی مواجه شویم.
با این حال برای مثال هنر معماری می باید انضمامی شود وقتی انضمامی شود رنگ و بوی زمان و مکان تعین خودش را می گیرد. اما اگر سعی کنیم پرسش را به مثابه همان پرسش درک و فهم کنیم و به شکل هوسرلی آن را در بین الهلالین قرار دهیم،‌دیگر پرسش متعلق به فکر فلسفی قرار می گیرد، فارغ از خاستگاه و جایگاه تولد آن. این روند حداقل در اروپا شروع شده است. به همبن خاطر استادی که راجع به زبان و ادبیات آلمانی در دانشگاه آلمان تدریس می کند از چین می آید. ما به عنوان ایرانی به اقصی نقاط عالم سفر می کنیم و در مورد فلسفه و ادبیات آلمانی، ما صحبت می کنیم. از این منظر علمی به عنوان غرب شناسی می تواند وجود داشته باشد نه تنها امکان بلکه ضرورت داردرو اصلا اگر ضرورت نبود چنین مکانی همچون دانشکده مطالعات جهان اصلا بنا نهاده نمی شد.
نشانی مطلب در وبگاه انجمن ایرانی مطالعات جهان:
http://iwsa.ir/find-1.1202.795.fa.html
برگشت به اصل مطلب